Tag Archives: views

Law of Land or Islamic Law?!

“Our law has allowed ‎banking interest. Therefore, how is it that in banking principles we look to the law of the land ‎rather than Islamic law (interest payment is not allowed in Islam), but when it comes to final verdicts, such as execution, we insist on ‎implementing the exact word of Islamic law rather than law of the land?”‎     Gholamhossein Raeisi, president of human rights committee of Fars Province’s Bar Association

roozonline – Sara Moghaddam

Gholamhossein Raeisi, president of human rights committee of Fars Province’s Bar Association, ‎says, “According to guidelines and procedural rules passed by the head of judiciary, family ‎members and the attorney of persons awaiting execution must be informed of the decision to ‎implement Ghesas 48 hours prior to the verdict’s implementation. This is to ensure that family ‎members get a chance to see the convict, if needed, and also that the convict’s last wishes or will ‎is heard and there is time to observe religious matters. Unfortunately, however, the trend has ‎apparently turned toward execution of convicts at will without respect for their rights, meaning ‎notification of their family members and attorneys.” ‎

Commenting on the execution of individuals who committed crimes while under age, Raeisi ‎says, “According to Article 200 of the Criminal Procedure Law the transition from childhood to ‎adulthood takes place at the age of 18. According to Section B of Article 37 of the Convention ‎on the Rights of the Child too, it is prohibited to convict juveniles under the age of 18 to death. ‎On the other hand, the age of childhood and rules connected with it in international conventions ‎and treaties are among the most absolute in international law and impossible to conditionally ‎accept or make exceptions for. A convention that has been ratified by the Majlis is considered a ‎domestic law and must be complied with so long as other laws are not passed in opposition to it.” ‎

The president of Fars province’s human rights committee also notes regarding criminal cases, ‎‎”Although Islamic law and jurisprudence comprises the main resource for our legal principles, in ‎reality we implement criminal procedures of the Iranian geographic territory, meaning laws ‎passed by the Majlis – not Islamic Law, in its exact wording. Otherwise, all banking interest ‎must be outlawed according to the exact text of Islamic law. However, our law has allowed ‎banking interest. Therefore, how is it that in banking principles we look to the law of the land ‎rather than Islamic law, but when it comes to final verdicts, such as execution, we insist on ‎implementing the exact word of Islamic law rather than law of the land?”‎

احضار 3 هنرمند به خاطر تلاش براي نجات بهنود شجاعی

جرمی به اسم تلطیف احساسات عمومی

نعمت احمدی -  

کارگزاران

قانون مجازات اسلامی را ورق می‌زنم، به مجموعه قوانین جزائی رجوع می‌كنم، ترمینولوژی حقوقی را با ولع نگاه می‌كنم. آخر، سه چهره محبوب سینمایی، عزت‌الله انتظامی، پرویز پرستویی و كیومرث پوراحمد به جرم افتتاح حساب – به قصد تلطیف احساسات عمومی – توسط بازپرس شعبه اول دادسرای امورجنایی به دادسرا احضارشدند. موضوع را از منظر دوربین سینمایی نگاه می‌كنم، تراژدی، احساسی یا كمیك، راستی دستی در كارسینما ندارم تا با ادبیات سینمایی صحبت كنم اما از وقتی كه تعقلی پیدا كردم، مش‌حسن با گاوش، آقای هالو با قهوه‌چی شاد و خندانش و بزرگتر كه شدم، مرد هزارچهره سیاست- خان مظفر – را در شعر روان مجموعه هزاردستان دوست داشتم. او عشق به وطن را با بازی درخشان خود در فیلم گاو در یكی شدن با گاو كه درفرهنگ اساطیری ایران نماد زایش و رویش و تداوم حیات است به من ارمغانی داشت.حالا دهان این نازنین را به گفته احمد شاملو می‌بویند كه شاید گفته باشد دوستت می‌دارم. نمی‌خواهم به بوی پیراهن یوسف سینمای ایران كه حاج‌كاظم‌وار طغیان كرد و تصور شیشه‌ای این و آن را در آژانس دربسته شیشه‌ای به تهمت سالیانی كه – فرمانده – بود و فرمانش متاع، بگویم، جرمت – تلطیف احساسات عمومی – است كه هنوز از بهت بازی عریانش در – مارمولك – خارج

نشده‌ام. دوربین قصه‌های مجید كه همه‌اش زندگی بود را نمی‌خواهم خاموش كنم كه – تلطیف احساسات عمومی – جرم است می‌خواهم وارد دنیای خشن حقوق بشوم. متأسفانه در باب تعیین سن بلوغ مدت‌ها اختلاف است ماده 1210 بلوغ را متناسب با گذر ایام دانسته است كه با اما و اگرهای فراوانی روبه‌روست، من وارد این مقوله نمی‌شوم كه اگر فردی در سن 15 سالگی مرتكب قتل شد، اعدام می‌شود، اما اگر همین فرد در سن 15 سالگی صاحب ثروتی شد نمی‌تواند حساب بانكی باز كند و این ثروت بادآورده را به جای بالش و متكا به بانك بسپارد كه فردای آن روز به اداره راهنمایی و رانندگی مراجعه كند و با همه تبحر در رانندگی گواهینامه بگیرد و به آن بانك مراجعه كند و بخشی از پول خود را برداشت كند و اتومبیلی بخرد. او قادر نیست اتومبیلی بخرد چون رشید نیست، اما اعدام می‌شود چون بالغ است، لابد برای این پارادوكس جوابی هست كه من نمی‌فهمم، اما موارد دیگری هست كه من به اعتبار قانون و با این پشتوانه كه بیش از 30 سال تجربه وكالت و 20 سالی تجربه معلمی دارم باید بفهمم، اگر نفهمیده‌ام اشكال جای دیگری است؛ وظایف دادسرا، دادگاه، اجرای احكام، اولیای دم همه و همه را قانون تعریف كرده است. فردی در سن 17 سالگی، نه در سن 40 سالگی و اوج پختگی مرتكب قتل می‌شود، بازداشت می‌گردد، دادستان رسیدگی به موضوع را از بازپرس می‌خواهد، بازپرس مسوول تحقیقات مقدماتی است به این نتیجه می‌رسد كه فردی كه مرتكب قتل شده از روی عمد مخلوقی را بی‌جان كرده است؛ به قانون رجوع می‌كند برابر یكی از بندهای ماده 206 قانون مجازات اسلامی، قتل را عمد تشخیص می‌دهد، او معتقد به مجرمیت است، به نظردادستان یا معاون او می‌رسد، موافقت می‌كنند، قرار مجرمیت صادر می‌شود و براساس این قرار، دادسرا كیفرخواست صادر می‌كند و پرونده را به دادگاه می‌فرستد. دادگاه كیفری استان با حضور 5 قاضی و نماینده دادستان كه ازكیفرخواست دفاع می‌كند تشكیل می‌شود. متهم به قتل باید وكیل انتخاب كند اگر وكیل انتخابی نداشت، دادگاه برایش وكیل تسخیری انتخاب می‌كند؛ دادگاه هم نظر دادستان كه به تبع نظر بازپرس بوده را می‌پذیرد؛ حكم اعدام صادر می‌شود، این حكم مراحلی را طی می‌كند و سرانجام اگر تایید و واجب‌الاجرا شد به جهت – استیذان – نزد رئیس قوه قضائیه فرستاده می‌شود. رئیس قوه قضائیه با درنظر گرفتن مراحل رسیدگی، اجازه اجرای حكم را صادر می‌كند؛ پرونده در نوبت اجرای احكام دادسرای جنایی قرار می‌گیرد. از زمان تصدی آیت‌الله شاهرودی بر ریاست قوه قضائیه و توجه به – صلح و سازش – دایره‌ای در اجرای احكام دادسرای جنایی تشكیل شده به نام – دایره صلح و سازش – كوشش می‌كنند در وهله اول رضایت اولیای دم را اخذ كنند. جلسات متعددی برگزار می‌شود؛ من شاهد مرارت این واحد بوده‌ام، افراد خیری هستند كه حاضرند دیه را بپردازند، كمیته امداد امام ( ره ) هم در این زمینه فعال است اصلا پنج شنبه آخرسال با این نام خوانده می‌شود و هرساله تعداد زیادی ازمحكومین اعم از محكومین به اعدام یا پرداخت دیه توسط مردم یا ستاد دیه یا واحد صلح و سازش از زندان و مرگ حتمی نجات پیدا می‌كنند، همت هنرمند پرآوازه ایران عزت‌الله انتظامی كه بازی درخشان او در فیلم گاو مورد تایید حضرت امام(ره) هم واقع شد و عمر پرباری كه در راه هنر و اعتلای آن و دوری از ابتذال صرف كرده‌اند دركنارپرویز پرستویی كه هنرمندترین هنرمند این كشور است با همراهی آقای كیومرث پوراحمد، كسی كه نماد كارگردان اجتماعی است، درست كاری را انجام داده‌اند كه – ستاد دیه – انجام می‌دهد؛ كاری را انجام داده‌اند كه – واحد صلح و سازش – اجرای احكام انجام می‌دهد و همان كاری را می‌كنند كه آیت‌الله شاهرودی با اعطای مهلت و جلوگیری از اجرای حكم اعدام به جهت اخذ رضایت انجام می‌دهند، اظهارنظر درپرونده‌هایی كه حكم قطعی صادرشده با بازپرس نیست این هم با این ادبیات – این افراد با ایجاد ( لابد افتتاح ) یك شماره حساب جمعی قصد در تلطیف احساسات عمومی را داشته تا مردم تحت تاثیر قرار گرفته و برای یك مجرم و قاتل جانی ملاحظه خرج دهند در صورتی كه این فرد قاتل بوده و حكمش برابرقانون قصاص است، لابد افراد دیگری كه اعدام می‌شوند قاتل نبوده و حكم‌شان هم نمی‌توانسته قصاص باشد؟ اما اعدام می‌شوند یا اینكه افرادی كه موفق می‌شوند رضایت بگیرند – قاتل جانی – نبوده، بلكه به گفته سید فیلم گوزنها – قتل جزوی – انجام داده‌اند. نمی‌دانم بازپرس شعبه اول دادسرای جنایی تهران با شكایت چه كسی سه بزرگمرد عرصه هنر را به اتهام – تلطیف احساسات عمومی – احضاركرده است؟ اگر راسا دست به این اقدام زده باشد باید گفت هر دم از این باغ بری می‌رسد و اگر شاكی خصوصی دارد، چه كسی این مطلب را مجرمانه و در صلاحیت دادسرای جنایی دانسته است و رسیدگی به آن را از بازپرس شعبه اول خواسته است؛ و درنهایت، به باور من اگر پرونده رسیدگی مقدماتی اتهام قتل عمد بهنود را همین بازپرس برعهده داشته و قرار مجرمیت صادركرده باشد با این عمل خود ثابت كرد كه در رسیدگی جانب بی‌طرفی را رعایت نكرده و همین حركت از مواردی است كه باید ریاست قوه قضائیه آن را از موارد بررسی مجدد در پرونده بداند، هرچند تخلف در احضار افرادی كه كوشش می‌كنند به ضرب‌المثلی برگرفته از تعالیم دینی ما – در عفو لذتی است كه در انتقام نیست – جامه عمل بپوشند غیرقابل اغماض است.

   

http://mostafaei.blogfa.com/post-48.aspx

:

تاملي بر احضار سه هنرمند به دادسرای جنایی

 :

محمد مصطفایی 

اعتماد ملی

  

من «اشکان» 15 سال دارم

تهران – خبرگزاری ایسکانیوز

ریشه یابی بزهکاری نوجوانان

نوجوان رامی توان همچون پرنده هزاربالی دانست که درپرشتاب ترین دوران زندگی به هرسو پرمی کشد تاسرانجام درآنجا که دل باخته است آشیان گیرد. پرندگان پروبال سوخته ای نیز البته هستند که عاقبت کنج ویرانی را برمی گزینند وجامعه درمانده ترازخود را در سوگ حاشیه زیستی خویش می نشانند.
بزهکاری و جرم در نوجوانی و جوانی ، معضلی ناآگاهانه نیست و روند تدریجی درگذر زمان دارد. به عبارت دیگر «بزهکاری» رفتاری است آموخته نه فطری و شاید ریشه های آن از خردسالی در نظام روانی فرد مستقر شده باشد.
بی تردید محیط خانواده و جامعه در شکل گیری ناهنجاری های رفتاری، بسیار تاثیر گذار است .به عبارت دیگر نوجوانی دوره جالبی است ؛زیرا برای هرعبارتی که درنوجوانان به کار می رود مفهوم مقابل وضد، بر آن می تواند قرار گیرد .به عنوان نمونه نوجوانان با پدر و مادر خودسازگاری دارند ، ویانوجوانان علیه والدین خویش شورش وطغیان می کنند.
به نظر می رسد اختلاف اصلی نوجوانان با والدین و دیگر بزرگسالان ، درزمینه کسب آزادی به منظور آزمودن انواع نقشها وفرصت هاست تابتواند الگوهای جدید احساس ، افکار و رفتار رافرا

گیرند. بااین حال عده ای ازنوجوانان بیش ازبقیه ، از آزادی بهره مند وبیش ازسایرین ازآن استفاده می کنند. خوشبختانه اکثریت نوجوانان ازمعیارها وشیوه های رفتاری والدین خودچندان هم دور نمی مانند ، ودوره ی نوجوانی به بزرگسالی راباموفقیت وحل مشکل می گذرانند. درحالی که عده ای عظیم نظم اجتماعی بسوی فرهنگ بزهکاری ، انحراف پیدامی کنند متاسفانه آمار قطعی ازتعداد بزهکاران درجامعه وجودندارد، زیرا اصولا آماردقیق وروشنی ازمیزان بزهکاری وجرائم حتی درکشورهای مختلف دنیا به علل زیر وجودندارد یاگزارش نمی شود،تحت آنکه اعمال بزهکارانه درجوامع وکشورهای مختلف وحتی طی زمان های متفاوت دریک کشور متغیر است دوم: آنکه همه افراد بزهکار الزاماً به چنگ قانون گرفتار نمی شوند .سوم آنکه چه بسیار افرادی که بزهکار نیستند، فقطبخاطر یک رفتار که ممکن است ناشی ازانگیزه هایی که جز بزهکاری است به دام قانون گرفتار آیند.
بزهکاری ، برخلاف تصور بعضی ها به قرن معاصر اختصاص ندارد وتاریخ آدمی پرازانواع جرم هاوجنایت امروزه بزهکاری به عنوان یک مشکل اجتماعی ، امنیت افرادوجامعه راتهدید میکند.بسیاری ازبزهکاران جوان درمعرفی خطر دستگیری ، طلاق، الکسیم اعتیادبه موادمخدر، بیماریهای جسمی وروانی وارتکاب اعمال تخریبی هستند .ازاین روموضوع بزهکاری نوجوان وجوان شایسته توجه ومطالعه لازم می باشد تادر درجه اول ازآن پیشگیری به عمل آید تادرصورت لزوم نیز به معالجه ودرمان آن اقدام شود.تعریف بزهکاری:
بزهکاری یک پدیده بسیار پیچیده اجتماعی است که درمحیط های اجتماعی به شکل های متفاوتی دیده می شود منظور ازبزه ارتکاب عملی است که قوانین جزایی وکیفری آن واضع نموده باشد تعریف بزه ورفتار بزهکارانه درهرجامعه ای توسط قوانین حقوقی وهنجارهای اجتماعی آن مشخص می شود.اگرچه دربیشتر جوامع ، بزه به عنوان رفتار قابل تنبیه ازطرف قانون تعریف شده است، اما صرفاً درتبین آن، مفهوم حقوقی مسئله کافی نیست.
بزهکاری به معنای تعدادی متغیر از اعمال ارتکابی علیه احکام قانونی که می تواندماهیت های مختلفی داشته باشد وجه مشترک تمام جوامع انسانی است.صرف نظر ازموضوع اختلاف ماهیت، این اعمال تقریباً همیشه توسط قانون تعریف وپیش بینی می شود.درتعریف رفتار بزهکارانه پذیرفته شده است وتقریباً همه جوامع برای آن تعریف مشخصی دارند .تنها تفاوت مشروط درمیزان ونوع تنبیه است براساس حقوقی آن جامعه تعیین می شود، ازخط لحاظ تکنیکی نوجوان بزهکار کسی است که متهم به ارتکاب رفتار ضد اجتماعی ویا قانون شکنی است ، ولی به علت آنکه به سن قانونی ( معمولا 18 سالگی ) نرسیده است ،مانند یک مجرم بزرگسال مجازات نمی شود رفتار نوجوان بزهکار منجر می شود به دست قانون بیفتد.زیرا رفتار ونه تنها خود نوجوان ،بلکه دیگرافراد و احتمالا جامعه رانیز به مخاطره انداخته است. چنین نوجوانی همان کودک دیروزی است که درجستجوی محرکهای بیرونی لذت بخش است که بتواند به ازای ازدست دادن کودکی پایان دهد وازطرف دیگر نگران هویت جدیدی است که میتواند منشاء میل وعدم جدایی ازوضع گذشته باشد .
بااینکه بزهکاری یک شکل اجتماعی است وبه دلایل زیاد دربین نوجوانان روبه ازدیاد است ، بزرگسالان نباید فراموش کنندکه حداقل (95درصد) ازنوجوانان برحسب تعریف قانونی وحقوقی بزهکارنیستند ونیمی ازحدود 5% درصد بقیه مرتکب جرمی جدی نشدند وصرفاً به علت سهل انگاری وبی توجهی والدین ومربیان ، ویاشرایط خانوادگی نامناسب وهمکاری بامجرمین وبزهکاران بزرگتر، به چنگ قانون افتاده اند.تعریف بزه دررویکرد های مختلف:رویکرد حقوقی جرم:
اگربپذیریم که بزه َ، تخطی ازنظام هنجاری جاری درجامعه است که ازطریق قانون جزاء می تواندقابل پیگرد باشد، می توان بزه راهرعملی تعریف کردکه توسط قانون موجب اعمال کیفر ازطرف مقام قضایی است. گزارش ایسکانیوز می افزاید، پیروان این رویکرد هرعملی راکه برخلاف اخلاق وعدالت اجتماعی باشد می داند. وهرهدف ازتدوین قوانین کیفری راجلوگیری ازرفتاری می داند که به نحوی به جامعه وافرادآن آسیب می رساندونظم اجتماعی رامختل می کند.رویکرد جامعه شناختی:
رویکرد جامعه شناختی بزه ، بیشتر برنظریه دور کیم استوار است اگرچه این نظر یات عمدا پیچیده هستنداما تاثیر آنها درجرم شناسی ، غیرقابل انکار است .براساس این نظریه ( جرم پدیده ای طبیعی است وازفرهنگ ، تمدن وفضای هراجتماعی ناشی می شود ) سیر تکاملی فرهنگ هاباعث می شودمفهوم بزه ، نوع وکیفیت آن نیز دگرگون شودوتجددگرایی نیز دراین میان نقش مهمی پیدا می کندبه همین علت این رویکرد درتعریف بزه به هنجارهای اجتماعی توجه میکند وعملی راجرم میداند که برخلاف هنجارهای جامعه باشد واحساسات ووجدان گروهی یا جمعی رامتاثر کند. رویکرد جرم شناسی :
ازدیدگاه جرم شناسی ، ناسازگاری افراد وعمل ضداجتماعی ، جرم نامیده می شود. جرم شناسان نه تنها هرکاری راکه طبق قانون برای آن مجازات قائل شده اند جرم می نامند ، بلکه معتقدند رفتاری که درقوانین کیفری برای آنها مجازات پیش بینی نشده اما برای جامعه مضراست ، نوعی جرم است و نیازبه بررسی دارد.دیدگاه کلی این رویکرد درتعریف بزه به فعل یاترک فعل که برای جامعه خطرناک باشداعتقاد دارد.
علل بزهکاری:
جرم وجنایت ، مساله ای نیست که به زمان و مکان خاصی بستگی داشته باشد.به عبارت دیگر رشد و گسترش آموزش وپرورش، انتظارات مردم را ازخویشتن و از همدیگر بیشتر کرده است. همچنین برای انسان معاصرکه ازلحاظ پیشرفت های علمی وصنعتی در تاریخ خودبی نظیر است بسیار دشوار خواهد بود که هر روز شاهدانواع جنایتها باشدو ازکنترل خویشتن درمانده شود.به همین خاطر امروزه جرم وجنایت یا بزهکاری نوجوانان یکی ازمهم ترین پدیده ها و مسائل موردبحث متخصصان علوم انسانی است.پیش ازبحث ازعوامل بزهکاری نوجوانان بهتراست بدانیم که تعیین علل دقیق بزهکاری نوجوانان و کشف علت آنها، نه تنها کارآسانی نیست بلکه در بسیاری موارد ، شاید دور از دسترس باشد.
بزهکاری درزندگی هرنوجوان به شکل خاصی ظاهرمی شود و معنا ومفهوم مختلف ومتفاوت دارد.گاهی امکان دارد بزهکاری به خطاو جرمی سطحی واتفاقی اطلاق شود.هرگزنبایدعبارت اصطلاح «نوجوان بزهکار» را بدون علت و محدودیت به کاربرد.هر کودک یا نوجوان که خلاف میل وانتظار بزرگسالان عمل می کند، قاعده ای رامی شکند یارفتارش حالت پرخاشگرانه وحمله دارد بزهکارخوانده نمی شود.گاهی ازکودکان ونوجوانان حرکتی سرمی زندکه به نظر بزرگسالان غیرعادی است درحالی که نسبت به مرحله رشدو تکامل آنها رفتارطبیعی است.
تخلفات یاجرایمی که ممکن است نوجوانان مرتکب شوند متفاوتند:دزدی،ولگردی،تجاوزبه اموال دیگران،رفتارخشن ،فرارازمدرسه، کارهای غیراخلاقی واعتیاد به موادمخدر، همگی درردیف جرایم قرار دارند.
نظریه هاو تحقیقات گسترده ای به منظور پی بردن به علل تخلف نوجوانان ازقوانین وفرمهای نظام اجتماعی به کارگرفته شده است .براساس نتایج این تحقیقات وبررسی نظریات ،عوامل زیر را می توان در بزهکاری نوجوانان موثردانست:گروه سنی کمتراز 15 سال آمادگی بیشتری برای بزهکاری دارند.
جرائم به طورکلی درحومه شهرها بیشترازروستاها رقم می خورد.
نوجوانانی که درجامعه ازتحصیلات سالم وسرگرمی وکارسازنده به دلایل بی بهره بوده اند، بیشتر به جرایم گرایش دارند.
نوجوانی که ازلحاظ مالی دررفاه بود ولی ازتوجه ومحبت لازم بی بهره باشد،ممکن است به بزهکاری رو آورد.
بزهکاری درطبقات مرفه ،اغلب به منظورجلب توجه والدین وابرازنارضایتی ویاس نوجوانان، ودرمواردی انتقام گرفتن ازآنان است.
رشد محدود وناکامی نوجوانان درزمینه مسایل اخلاقی ومعنوی یکی ازعوامل عمده گرایش به بزهکاری است.
تعارضات وناکامی ها اگرمداوم وشدید باشندطبعا ارتباط فردبادیگران متزلزل وسرانجام شکسته خواهدشدو او ازبرقراری ارتباط صادقانه ودوجانبه ، بازخواهدماند.
نیازهای نوجوانان برای احراز هویت ، امنیت، استقلال ومحبت ،گاه اینگونه باشکست رو به رو می شود که رفتارضداجتماعی به عنوان کوششی برای کاهش تنشهای انباشته شده آنان بروزمی کند.
پاره ای ازشرایط زندگی وشرایط فیزیکی که احتمالاً ایجادناکامی می کند،وبه بزهکاری می انجامد، عبارتنداز: کم هوشی فقرفرهنگی ، اجتماعی واقتصادی ، تعارض درخانواده ،خانواده های ازهم پاشیده
بی محبتی والدین نسبت به فرزند، نبودن ضوابط اخلاقی واقتصادی صحیح درخانواده،تحقیروشکست درمدرسه، احساس حقارت ناشی ازعیوب جسمانی ویاعلل تخیلی ویا واقعی ،محرومیت عاطفی که از تیرگی روابط خانوادگی نشات می گیرد ازعلل پیدایش بزهکاری است.به عبارت دیگر،بزهکاری یک پدیده طبیعی وذاتی نیست وهیچ کودک بزهکار،تبهکارمتولد نمی شود بلکه عوامل متعدد ومتنوع محیطی ودر رأس آن به احتمال زیاد، محیط خانواده است که کودکان ونوجوانان رابه سوی بزهکاری می کشاند.رویکردها درموردعلل بزهکاری:رویکرد شکل ظاهری (Body type Tbeovies):رویکرد شکل ظاهری یکی ازقدیم ترین نظریه های بزهکاری است که براساس زیستی وظاهربدنی بزهکاری راتبیین نموده است. این رویکرد درمورد بزه، نظری کاملاً متفاوت بارویکرد های دیگردارد.شلدون وکراچمراندیشه تاثیر ریخت بدنی درپاسخ های فردرانسبت به موقعیت،مطرح نمودند وبراساس آن سه تیپ شخصیتی اند ومرفیک ،فرومرفیک، اکتومرفیک رامعرفی کردند.درمطالعات شلدون نشان داده شده است که تیپ های شخصیتی تاثیربسیاری دررفتاربزهکارانه دارند. درارزیابی این رویکرد دی موی می نویسند، آنچه درباور این اندیشه امروزه باقیمانده است درنفش شخصیتی هنرپیشگان است که درفیلم های سینمایی ویاتلویزیون مشاهده می کنیم معمولاً نقش های خشن وبزهکارانه راافرادزشت صورت ایفا می کنند ونقش های مثبت توسط افرادجذاب ایفا می شود.رویکردساختارزیستی:
این رویکرد به دورازهرارتباطی بین شکل ظاهری واختلالات ذهنی، برتاثیر نقش شخصیت زیستی فرد دررفتار بزهکارانه تایید دارد مثل تاثیر ژن هابررفتار.به طورخلاصه می توان اذعان کردرویکردزیست شناختی به تعامل بین عوامل زیستی ومحیط اجتماعی بیسترتاکید دارد تاتاثیرات خالص زیستی . به همبن دلیل دردیدگاه های جدید این مکتب نظریه های زیست شناختی تحت عنوان رویکرد زیستی- اجتماعی بیا ن می شود.بررسی جرم ازدیدگاه زیستی – اجتماعی عواملی مانند توارث، غدد،سیستم عصبی ،ژن ها وتغییراتی راکه درپاسخ تغییرات محیطی بوجودمی آید موردتوجه قرارمی دهند.رویکر د روانشناختی:
د ر رویکرد های روانشناختی نیز علاوه برعوامل زیستی ،عوامل موقعیتی درتبیین رفتار بزهکارانه مهم به نظر می رسند برخی ازنظریه های روانشناختی معتقد است.رفتاربزهکارانه ریشه دریادگیری رفتارمشاهده شده دارد موضوعی که دربحث هایی که دررویکردهای جامعه شناختی رفتار بزهکارانه نیز مطرح است به طوراختصاصی تررویکردهای روانشناختی بیشترجنبه های روانپزشکی مسئله رادرتبیین بزه مهم می دانند تاموضوع زیست شناختی را، نظریه های این رویکرد عمدتاً عنصر اجتماعی نامیده می شوند رامورد بحث قرار می دهند زمینه تاریخی این نظریه ها از اندیشه های فروید ودیدگاه های فروید نشات گرفته است اضطراب ، بی ثباتی شخصیتی ، عواطف منفی ازعوامل مرتبط ومستعدکننده رفتار بزهکارانه است وافرادی باخصوصیات ذکر شده درمقایسه باافراد معمولی بیشتر درخطر بروز رفتار انحرافی هستند ارزیابی این رویکرد، بیانگر آن است که افراد دارای شخصیت های درونی هستند که باجرم ورفتار بزهکارانه درارتباط است .رویکرد وضعیت اقتصادی:
درتقابل بین دیدگاه های زیست شناختی و روانشناختی ودرمطالعه بزه عده ای نیز عامل اقتصادی رامورد بررسی قرار داده اند دررویکرد تاثیر عامل اقتصادی به موضوع بزهکاری، مسئله فقر وبیماری به طور گسترده مطالعه شده اند موضوع فقر ودلایل ارائه شده ازتاثیر آن دربروز رفتار بزهکارانه ایجاب می کندکه محله های فقیرنشین ومحله های غنی نشین باهمدیگر مقایسه شوند تابتوان ادعا کرد که فقر به عنوان عامل تاثیر گذار شناخته شده است پژوهش درمورد بیکاری به عنوان یک شاخص درآمد نیز نشان می دهد ارتباطی بین بیکاری وبزهکار نوجوانان یافت شده است درارزیابی رویکرد اقتصادی نیز همانند رویکرد روانشتاختی می توان ادعا نمود، تاثیر نابرابریهای اقتصادی دربزه بیشتر ازعامل فقر است .اگرچه اکثر پژوهش ها نشان داده اند، ارتباطی بین فقروبزه وجوددارد، لیکن فقررابه عنوان عامل اصلی بزه مطرح نشده است به طوری که باافزایش وکاهش افراد فقیر بزهکار نیز افزایش ویاکاهش یابد.رویکرد کنترل اجتماعی:به عقیده هیرشی بزهکاری به عنوان یک مسئله اجتماعی باید درعرصه خانواده، محله، مدرسه، وسایر ارگان ها یاموسسات اجتماعی که نوجوان به نوعی درآنجا عضویت دارد، بررسی گردد هیرشی معتقد است که بزهکاری وقتی اتفاق می افتد که قیود فرد نسبت به اجتماع ضعیف شوند یابه طورکلی ازبین بروند این قیود راتحت چهار مفهوم کلی خلاصه می کند:وابستگی : حساسیتی است که شخص نسبت به عقاید دیگران درباره خودنشان میدهد ، درحقیقت یک نوع قیدوبند اخلاقی است که فرد راملزم به رعایت هنجارهای اجتماعی می کند.این وابستگی راهیرشی همپایه وجدان یامن برتر میداند.تعهد: میزان مخاطره ای است که فرددرتخلف ازرفتارهای قراردادی اجتماعی می کند. بدین معنی فردی که خودرانسبت به قید اجتماعی متعهد می داند ازقبول این مخاطرات پرهیز می کند اگر وابستگی را همپای وجدان بدانیم ، تعهد همپایه عقل سلیم یاخود است.
درگیر بودن: میزان مشغولیت فرددرفعالیت ها مختلف است ، که باعث می شوداو وقت برای انجام کارخلاف نداشته باشد .مثل درگیر شدن درسرگرمی های مدرسه، خانه واشتغال به فعالیت های فوق برنامه .
باورها: میزان اعتباری است که فرد برای هنجارهای قراردادی اجتماعی قائل است، درحالی که می تواند طبق میل خودازآنها تخلف کند، ولی به آنها پایبند باقی می ماند. شرایط خانوادگی دربزهکاری نوجوانان:هرتحقیق عمده ای درزمینه بزهکاری ، رابطه نزد یکی بین بی ثباتی درشرایط محیط زندگی ، خانواده واجتماع کودک بابزهکاری رانشان داده است . ازنظر رشدشخصیت ومنش، مهمترین ریشه هارابایددرخانواده ودرروابط بین والدین وفرزندان جستجو کرد. کودکان نگرشها اجتماعی رانخست ازخانواده می آموزند، وممکن است درپاره ای موارد نسبت به بزهکاری نگرشها ی مساعدی درخانواده کسب کنند . تحقیقات وشواهد زیادی گویای این واقعیت است که درپس بسیاری ازبزهکاریها نوجوانان کانون خانوادگی ناسالم ویا متلاشی شده ای پنهان است به عبارت دیگر:_بیشتربزهکاران متعلق به خانواده هایی هستند که درآن ازمحبت وتفاهم اثر کمی وجوددارد._ غالباً دارای خانواده ازهم پاشیده ( براثر طلاق، مرگ یکی ازوالدین .جدایی آنها به هرعلتی) باشند.به طور کلی بزهکاران دارای والدین هستند که یا بسیار خشن وسختگیر ویا بی تفاوت و بی توجهند اکثر والدین آنها کم سوادوحتی بی سواد وعده زیادی ازآنها بیکار وازلحاظ مالی ورفاهی دروضعی نامطلوبند . بی محبتی والدین نسبت به فرزندان رامی توان یکی از مهمترین عوامل ایجاد بزهکاری ، دانست.علاوه براین پای بندبودن خانواده ها به اصول وضوابط صحیح اخلاقی واعتقادی را نیز می توان عامل موثر درگسترش بزهکاری نوجوانان دانست . بزهکاران کمتر به خانواده های آگاه وروشن ازلحا ظ اعتقادات درست دینی واخلاقی که ارزشهای والای انسانی درآن حاکم است، تعلق دارند. ازآنجا که کودکان مفاهیم اخلاقی وصحیح وغلط رابراساس اعتقادات وارزشهای والدین خود درطفولیت ازآنان می آموزند، بنابراین هرگونه سهل انگاری دراین آموزش ویا بی توجهی به کودک درهنگامی که اصول موردپذیرش خانواده رانادیده می گیرد، به احتمال زیاد به رفتارهای بزهکارانه درنوجوانی می انجامد. فراموش نکنیم که تقریباً همه نوجوانان مشکلات ومسائلی دارند یاپیدا می کنند، لکن آنهایی که از راهنمایی وحمایت والدین ودوستان شان دربرخورد باآن مسائل وحل آنها برخوردارند براحتی می توانند آنهاراتحمل کنند، وازگرفتاریهای به اختلال روانشناختی درامان باشند.تاثیر محیط وشرایط مدرسه دربزهکاری نوجوانان:مدرسه نیز می توانددرپیدایش رفتار بزهکاری موثرباشد. گاه مدارس موقعیتهای بسیارناسالم ونامطلوبی برای جوانان ایجاد می کنند.درمدارس شلوغ وپرجمعیت که معلمان باانبوهی ازدانش آموزان ووظایف وتکالیف متعدد مواجهند، برای معلمان فرصت کمی باقی خواهندماند تابه مشکلات ونیازهای هریک ازدانش آموزان توجه کنند.دانش آموزی که درموردوضع تحصیلی یااجتماعی ویاشخصی خویش به کمک نیازدارد، وامیدبه دریافت کمک هم ندارد، ممکن است به شیوه های جبرانی به رفتاربزهکارانه روی آورد، تاازاین طریق تاحدودی جلب توجه کندواحساس موفقیت نماید.مدارس مانند هرنهادوموسسه اجتماعی دیگروبیش ازهمه آنهادرپیشگیری نقش دارند.مدارس بابرنامه های درس متنوع سازنده فعالیتهای فوق برنامه وتسهیلات ورزشی وهنری وتفریحی درعین حال آموزنده رامی توانند به کودکان ونوجوانان فرصتهایی برای اظهار وجود ورشد شایستگی بدهند.بدون چنین برنامه هایی درمدارس ،بی شک مسئله بزهکاری نوجوانان به ویژه برای آنان که متعلق به محیط های خانوادگی نامساعد هستند،روزبروز شدیدتر خواهدشد.شرایط ومحیط زندگی بزهکار:صاحبنظران درتحقیقات درمورد بزهکاران معتقدند که درمورد بزهکاران نوجوانان درپاره ای ازمناطق بیش ازبقیه نقاط است. بزهکاری معمولاً درحومه شهرهای بزرگ وبخشهای معینی ازشهرهای بزرگ، بیشتراست. ولی این بدان معنی نیست که درشهرهای کوچک ترویاحتی روستاهااثری ازبزهکاری وجودندارد. هرچند که اکثر بزهکاران متعلق به محیطهایی هستندکه جمعیت زیاد، فقر، اختلافات خانوادگی وبعنوان امکانات وتسهیلات تفریحی ، برآنها حاکم است، ولی عده ای ازبزهکاران نیز متعلق به نواحی ومناطقی هستند که دارای وضع اقتصادی اجتماعی خوب وزندگی کاملاً مرفه می باشند.به عبارت دیگر، درمناطقی که مردم باهمدیگر تشریک مساعی می کنند. وضع کارمدارس ، مردم، بهداشتی ، ومراکزرفاهی خودراهمیشه تحت نظر ومراقبت دارند، امکانات مکانی برای فعالیتهای تفریحی وصرف اوغات فراغت کودکان ونوجوانان شان تهیه می کنند طبعاً بزهکاری لزومی نخواهد داشت مگر بندرت بدیهی است که موقعیت جغرافیای به تنهایی نمی تواند عامل زیر بنایی این مسئله باشد،بلکه به وضع اقتصادی وفقرفرهنگی که معمولاً باجمعیت زیاد، وگاه روابط نامطلوب خانوادگی واحتمالاً ارزشهای غیراخلاقی ومعیارهای ضداجتماعی همراه است، بیشتر دراین زمینه نقش دارند . همواره به این اصل مهم تاکید می کنیم که بزهکاری یک رفتارآموخته است . به عبارت دیگر، همانند سازی و تقلید ازبزهکاران عامل مهمی درآموختن وارتکاب بزهکاری است.ویژگیهای نوجوانان بزهکار:همه بزهکاران ازلحاظ شخصی وعاطفی ناسازگار نیستند. بلکه عده ای ازآنان نسبتا جوانان جذب وسازگاری هستند که به منظور ارضای نیازهای عادی وبهنجار خود، باگروههای ضداجتماعی همانند می شوند آنان به علت فشارهای گروهی خو د رابا آنچه ازآنان انتظار می رود تطبیق می دهند، ونهایتاً خودرادرمخمصه وتنگنا می یابند. به عبارت دیگر:
_ درصد بالایی از بزهکاران تمایل شدید خویش رابه فعالیتهای ماجراجویانه ابراز می دارند.
_ معمولاً افرادی بی قرار وناآرام وبه دنبال هیجان می گردند، هرچند بزهکاران ازلحاظ عاطفی کم .جویی، لجاجت بیشتری هستند. روانشناسان معتقدند که بزهکاران درمورد تنشهای عاطفی ومشکلات
خویش بیشتر باعمل ورفتار مقابله می کنند تادرباره آنها بیندیشند.
_ کمتربه اطلاعات وتسلیم دربرابر بزرگسالان تمایل دارند. درعین حال نیز کمتراحساس بی پناهی ، _اضطراب وترس ازشکست دردلدارند.
به طور خلاصه می توان نتیجه گرفت که درنوجوانان بزهکار احتمالاً «یک عامل برای بزهکاری وجوددارد، وآنهم احساس ناامنی است که مانع ازپرورش متعادل وسازگاری فرد می شود. این احساس نامنی می تواندمستقیماً درروابط باعوامل وپدیده های زیستی ( تواناییهای ذهنی ، کلامی وغیره ) اجتماعی .اقتصادی( شرایط ومقتضیات خانوادگی ، محیط زندگی، مدرسه ، بیکاری وروانی وناکامی های پی درپی درتجارب زندگی باشد.)پیشگیری ازبزهکاری:
مساله بزهکاری نوجوانان یک مشکل واقعی درجامعه ماست . قطع نظر ازاین که میزان وشدت بزهکاری هرروز بیشتر شود ویابدون تغییربماند، بایدبرای ازبین بردن شرایط و موقعیتهای جرم زا، درحدامکان چاره ای اندیشید به بیان دیگر، بزهکاری امروز نوجوانان می توان عامل جرائم فردای بزرگسالان باشد، مگرآن که برای پیشگیری وجلوگیری از آن اقدام جدی به عمل آید. پیشگیری رامی توان درسه سطح بررسی کرد:پیشگیری اولیه ( سطح اول): ایجادیک محیط سالم:
درپیشگیری اولیه به ریشه مسئله وعوامل خطرزای محیطی توجه می شود.این نوع پیشگیری سعی برآن داردکه امکان درگیرشدن بامسئله طوری پیش برود که هرگز محلی برای رشد مسئله وجودنداشته باشد به همین علت استراتژی های برنامه ضرورتا طوری انتخاب می شوند که بتوانندعوامل مخاطره آمیز راکاهش دهند، وضع قوانینی که بعضی ازمحدودیت ها راایجاب می کنندازآن جمله اند:
عوامل خانوادگی مانند: طلاق ، مرگ والدین ، کثرت اولاد، فقدان حمایت های روانی ، وبی توجهی به نیازهای بیکاری، محیط اجتماعی نامناسب، فقدان امکانات تفریحی سالم وقابل دسترسی همه طبقات جامعه ، درکنترل ورشدبزهکاری موثرند. به همین جهت استراتژی مداخله ای خانواده گرا وجامعه گرا درپیشگیری اهمیت پیدا می کنند. خلاصه اینکه درسطح اول پیشگیری عمده مسئولیت به عهده خانواده وجامعه است.بسیاری ازدیدگاههای روانشناختی ، سن مناسب برای سطح پیشگیری نوع اول راقبل ازسن 8 سالگی می دانند.پیشگیری ثانویه (سطح دوم: کاهش عوامل خطرزا:
درپیشگیری ثانویه هدف کلی دورنگهداشتن فرد از فعالیتهایی است که خطر برچسب بزه رادر فرد تقویت می کند. مثل کنترل خشم وخشونت، کنترل های خانواده بررفتار ضداجتماعی ودوری ازدوستان بزهکار پیشگیری نوع دوم نیز مانند پیشگیری نوع اول استراتژی های برنامه ریزی خودرابراساس یافته های پژوهشی ها طرح می کند وتاکید زیادی برفرد ویاارتباطات فرددارد. به همین جهت استراتژی های پیشگیری نوع دوم ازطریق یادگیری مهرت های زندگی اجتماعی ازیک طرف ومحیط اجتماعی وارتباطات فردی ازطرف دیگرتاکید می کند. اهمیت این سطح به عنوان سطح پیشگیری کمک به افراددرمعرض خطراست.
پیشگیری ثالثیه ( سطح سوم) : کنترل موقعیت خطر:
پیشگیری سطح سوم سعی می کند موقعیت مسئله رااصلاح ویادرآن مداخله کند و هدف آن پیشگیری ازتکرار فعالیت هایی است که جرم شناخته می شود. برای این نوع پیشگیری لازم است درگیر مسائلی مانندتنبیه ، جریمه وبازتوانی ازطریق نظام حقوقی وقضا شود. پیشگیری نوع سوم برنامه ریزی مداخله ای واداره موقعیت های خطرناک (man qement cvisi situation) رابراساس فعالیتهایی تنظیم می کندکه ممکن است باعث بزهکاری شوند.
ایجاد تدارکات تربیتی وآموزش رسمی به ویژه غیررسمی دررابطه بامحیط های خانوادگی وزندگی این نوجوانان ، درپیشگیری ازبزهکاری وحتی کمک به نوجوانان پریشان احوا ل می تواند بسیارارزشمند ومفیدواقع شود. باید به موازات فعالیتهای رفاهی وتربیتی ، درنگرشها، ارزشها وانگیزه های هریک ازافراد جامعه، تغییرات بنیادی به وجودآید. نظارت وکنترل دقیقتر درمدارس ازطریق نقش فعالتر وارتباط نزدیکتر معلمان بانوجوانان ، برنامه آموزشی وسرگرم کننده به منظور پیشگیری ازبزهکاری وعواقب خطرناک آن ازطریق رسانه های گروهی به ویژه تلویزیون ، زمینه سازی جهت رشد اخلاقی نوجوانان براساس معیارهای صحیح اعتقادی وارزشی حاکم برجامعه ، ایجاد مراکز ومحیط های فرهنگی ، هنری، ورزشی، وتفریحی سالم برای نوجوانان. بنابراین هنگامی که نوجوانی با وجود داشتن مشکلات رفتاری همچون دستبرد، اعتیاد، پرخاشگری شدید، گریز ازخانه یا مدرسه ….درصدرهایی یافتن ازبحران هویت سردرگمی است وجود رهنمودهای مشاوره ای و به کارگیری روشهای درمانگری مناسب برای تقویت فرآیندهای هوشیاری شناختی آنان درمقابل تنیدگی وناکامی ها، می تواند منجر به سازش یافتگی هرچه بیشتر او با محیط خانواده ، آموزشگاه وجامعه شود.
منبع وماخذ1- نواجی نژاد، شکوه، رفتار بهنجار ونابهنجارکودکان ونوجوانان بهار13852- فصلنامه –علمی – پژوهشی، مجله آرامش ،شماره 3 تابستان 13803- کرباسی، منیژه، وکیلیان، منوچهر، مسائل نوجوانان وجوانان، چاپ سوم تیر1379 4- شعاری نژاد، علی اکبر،روان شناسی رشد،نوجوانی وبلوغ، اردیبهشت 1379جلالی کارشناس مرکز مشاوره مازندران

مردم ایران جزء نفرین شدگان هستند

 میترا خلعتبری جایی در همین وبلاگ ها شاید بود که می خواندم ما مردم ایران در ردیف اقوام نفرین شده هستیم.۲۴ ساعتی پر استرس را گذراندم. استرس از بسیاری از مسائل که نه تنها شخصی نبود بلکه به اعتقاد بسیاری از دوستان شاید هیچ ارتباطی با من نداشت و من بیخود در پس دردسر های فراوان و فکرهای بی مورد خودم را عذاب می دادم.  بهنود شجاعی و محمد فدایی که قرار بود صبح فردا حکم قصاصشون اجرا بشه فعلا با گوشه چشمی از رییس قوه قضاییه تا یک ماه دیگر می تونند نفس بکشند اما چه فایده که اونها با سن کمشون تا امشب دو بار حس تمام شدن عمر و بالارفتن سرشان بالای دار را حس کردند و هنوز هم امید چندانی نیست. از دیشب که متوجه شدیم حکم قطعی هست تا امروز با کمک همه دوستان به هر دری زدیم و البته چه جفاها که از مسوولان امر ندیدیم. در بسیاری از ساعات پیش از ظهر امروز دوست داشتم به دادسرای امور جنایی تهران برم و به آقایون جعفراده و جابری بگم مرسی از اینکه این همه در جلسات صلح و سازش زحمت کشیدید. واقعا خسته نباشید، کاش بسیاری می دونستند که این جلسات به اصطلاح صلح و سازش با چه ناسازگاری برگزار میشه . . .

تمام دیشب تا ظهر امروز با فکر و استرس اینکه هر دو این بچه ها فردا رو می بینند یا نه طی شد. ظهر که به روزنامه رسیدم خانمی تماس گرفت و فحش و بد و بیراه را به جان من و یکی از فعالان حقوق بشر کشید که به چه مجوزی یادداشت و مطلب در روزنامه کارمی کنید که خانواده هایی که داغ دیدند بیایند و رضایت دهند. مجال اینکه به مادر جوانی که به دست جوان دیگری کشته شده بود و حالا می خواست با اعدام اون جوون زخمش را کمی التیام ببخشه نبود. مجال اینکه بهش بگم به همون خدایی که هممون می پرستیم لذت بزرگواری بخشش بیشتر از این هاست، نبود. ناسزا گفت و گفت و گفت تا سرانجام اینکه آرزو کرد تا یکی از عزیزان خودم به دست کسی کشته شود و شاهد این باشه که من رضایت می دهم یا نه. بارها و بارها در همین وبلاگ وقتی در دفاع از متهمان نوشتم کامنت برایم گذاشتند که اگر سر خودم این مصیبت ها می آمد می بخشیدم یا نه. هر بار از دوستان همین سوال تکراری را پرسیدند و هر بار من گفتم اگر حتی کسی عزیز من را هم بکشه من با کشتن فرد مقابل چیزی به دست نمیارم در مقابل می تونم با حس اینکه من تونم بگذارم که یک آدم به نفس کشیدن ادامه بده درد خالی بودن جای عزیزم را بهتر پر میکنه. همین تلفن بس بود تا همان اندک انرژی که برایم مانده بود هم پر بکشد و حالا من بمانم و باز هم استرس اجرای حکم ها که دوست خوبم محمد مصطفایی با تلفنش خبر خوش را داد و برای چند دقیقه ای نفسی راحت کشیدم. نفسی که تنها تا یک ماه به سهولت در می یاید چرا که التیام مقطعی هست و خانه از پای بست ویران . . .

پس از کار تصمیم گرفتم با دوستان گوشه ای بنشینیم و کمی از فشار این روز سخت کم کنیم که آن هم شد بحث همیشگی. . . بیشتر از اون در ودیوار این شهر لعنتی هم حالم را بهم می زند. شهری که حالا نور چرا غ هایش هم بر ما حرام شده. در خیابان های کثیف و زشت شهرمان حالا موقع عبور از خیابان باید بیش از پیش هراسید چرا که رانندگان قانونمند ما ادعای اینکه شهر تاریک است و عابران را با چراغ های ماشینشان هم نمی بینند هم هشت، اینجا هم دقت نکنی چند فحش جانانه نثارت می کنند. . . گلایه از گرانی، از حکومت، از دولت، از بی مسوولیتی ها، از بی کفایتی ها، از ناحق شدن ها و . . . دیگر مختص مکان خاص و عده ای خاص نیست، ناملایمات گریبانگیر همه هست، دیگر نمی کشم. . .

تعجيل در اجراي حكم اعدام به نفع چه كسي است؟

محمد مصطفايي

هفته گذشته 8 نفر در زندان اوين تهران و 2 نفر در زندان سنندج اعدام شدند. مقرر بود دو نفر به نام‌هاي <بهنود شجاعي> و <محمد فدايي> كه در هنگام ارتكاب جرم سنشان كمتر از 18 سال بود نيز اعدام شوند ولي به دليل درخواست بسياري از فعالا‌ن حقوق بشر و نيز بسياري از مسوولا‌ن و نهادها و سازمان‌هاي داخلي و بين‌المللي و از همه مهم‌تر انعكاس خبري توسط برخي نشريات، رياست محترم قوه قضاييه دستور توقف اجراي حكم را به مدت يك ماه جهت جلب رضايت اولياي‌دم صادر نمودند. ‌ توقف اجراي حكم اين دو نوجوان در حالي صورت گرفت كه در كمال تعجب خبر اعدام يك نوجوان زير 18 سال به نام <محمد حسن‌زاده> را در شهرسنندج شنيديم كه در سن 15 سالگي به اتهام قتل عمد كودك 10 ساله‌اي دستگير و پس از دو سال از ارتكاب جرم در سن 17 سالگي در روز 21/3/1387 با حكم دادگاه كيفري استان به دار آويخته شد.

افراد زيادي مرتكب جرم‌هاي بسيار سنگين مي‌شوند و با طي نمودن تشريفات رسيدگي و دادرسي در نهايت به مجازات‌هاي مختلفي محكوم مي‌گردند و براي برخي از

آنها به تناسب جرم ارتكابيشان، مجازات مرگ در نظر گرفته مي‌شود. ‌

برخي از آنها در زماني كه داراي اراده و قصد مجرمانه بوده و از لحاظ عقلي در حد كمال به سر مي‌بردند به مجازات مرگ محكوم مي‌گردند، متعاقب آن جامعه به دلا‌يلي خواستار اجراي حكم هر چه سريع‌تر براي آنها است تا اجراي حكم درس عبرتي براي ديگران باشد همانند پرونده بيجه، ليكن در برخي از موارد جامعه نمي‌خواهد كسي كه به سن بلوغ فكري نرسيده و بدون نيت و قصد قبلي مرتكب جرم قتل شده است اعدام گردد. به عنوان مثال در خصوص پرونده اطفال زير 18 سال، بسياري از افراد خواهان اجراي حكم قصاص نيستند به همين دليل علي‌رغم اينكه موضوع پرونده ارتباطي به آنها ندارد و هيچ رابطه خويشاوندي و حتي دوستي با محكوم عليه ندارند براي جلوگيري از اعدام اين نوجوانان تمام سعي و تلا‌ش خود را به عمل مي‌آورند تا آنها از مرگ نجات يابند، در اين راستا از خانواده اولياي‌دم مي‌خواهند كه قاتل فرزندشان را قصاص نكنند و به او زندگي دوباره ببخشند. از رياست قوه قضاييه مي‌خواهند كه در قطعي شدن حكم براي اجرا تعجيل نكنند و نسبت به اجراي حكم قصاص نفس اين افراد مهر موافقت نزنند. در بسياري از موارد شاهد دقت نظر بازرسان ويژه رياست محترم قوه قضاييه بوده وحتي بارها ديده‌ام كه در مواردي بازرسان نظر خود را ارائه نموده ولي جناب آقاي شاهرودي با مداقه در محتويات پرونده با اختيارات خود حكم صادره را غيرشرعي اعلا‌م كرده‌اند. ولي متاسفانه با تمام اين حساسيت‌هاي گفته شده در مواقعي ملا‌حظه مي‌كنيم كه حكم اعدام فردي با ايرادات شكلي و ماهوي فراواني صادر شده و اگر حكم صادره عليه ايشان اعمال و اجرا گردد خونش به ناحق ريخته خواهد شد همچون پرونده‌هاي علي مهين‌ترابي، دلا‌رام دارابي، محمد فدايي، بهنود شجاعي و… در اين صورت هيچكس راضي به اجراي حكم به صورت غيرمنصفانه نيست پس مي‌بايست نسبت به اجراي اينگونه احكام حتي اگر حكمي قطعيت يافته باشد به دليل ارزش جان آدمي پيشگيري به عمل آيد.

گاهي اوقات نيز پرونده‌اي با استيذان به اجراي احكام ارسال مي‌شود و رياست محترم قوه قضاييه دستور مي‌دهند كه با مصالحه و سازش سعي شود رضايت اولياي‌دم اخذ گردد. اين دستور داراي چنين ارزشي است كه نبايد به راحتي از آن عدول كرد و مجري قضايي اجراي حكم مي‌بايست تمام توان و كوشش خود را به كار بندد تا اولياي‌دم را قانع كنند كه صلا‌ح است در اين پرونده گذشت حاصل شود نه اينكه به يكي، دو جلسه صلح و سازش بدون حضور خانواده و وكيل محكوم‌عليه اكتفا نموده و در نهايت جار بزنند كه مثلا‌ واحد صلح و سازش دادسراي امور جنايي جلسه صلح و سازش در مورد پرونده بهنود شجاعي با خانواده اولياي‌دم برگزار كرد ولي به نتيجه نرسيد. جلسه صلح و سازش كه مكانش در محيطي جنايي باشد و حالت معنوي مكفي را نداشته باشد معلوم است كه سرانجامش چه خواهد شد.در مورد اطفالي كه در زمان ارتكاب جرم قتل سن‌شان زير 18 سال، درست است كه با دستانشان، شخص ديگري به قتل رسيده ولي نكاتي را مي‌بايست در نظر داشت و به آنها توجه ويژه نمود و آن اينكه در هيچ جاي دنيا به غير از دو يا سه كشور – كه آنها نيز در چند سال اخير اطفال زير 18 سال را به مرگ محكوم و اعدام نكرده‌اند – ايران تنها كشور است كه اطفال زير 18 سال را به اعدام محكوم مي‌نمايد، اطفالي كه بعضا فاقد عقل و شعورند، مرعوب و تطميع و اغفال مي‌شوند و از همه مهم‌تر اينكه آنها قصد و نيت مجرمانه مبني بر قتل عمد را نداشته‌اند ‌ به دليل وضعيت خاص كودكان و اولويت در حفظ حقوق‌شان بوده است كه كنوانسيون حقوق كودك به تصويب رسيد و 192 كشور آن را پذيرفتند. ايران نيز در سال 1372 مفاد كنوانسيون را با شرط و شروطي پذيرفت و در ماده 37 صراحتا مكلف شد اطفالي كه در هنگام ارتكاب جرم، سن‌شان كمتر از 18 سال باشد را به مرگ محكوم ننمايد، ولي متاسفانه علي‌رغم صراحت قانوني مراجع قضايي طبق رويه قضايي نادرست مبادرت به صدور مجازات مرگ براي اطفال زير 18 سال مي‌نمايند كه لا‌زم و ضروري است مقام معظم قوه قضاييه نسبت به جلوگيري از ادامه اين رويه هر چه سريع‌تر اقدام نمايند. ‌

طبق اعلا‌ميه جهاني حقوق كودك، كودك به دليل عدم تكامل رشد بدني و فكري به مراقبت و توجه خاص نيازمند است. امكانات و وسايل ضروري آموزش و پرورش فكري، اخلا‌قي و اجتماعي به صورت رايگان مي‌بايست در اختيارش باشد و منافع وي بايد در بالا‌ترين اولويت قرار گيرد. بنابراين تعجيل در اجراي احكام اعدام نه‌تنها به سود دواير اجراي احكام و دستگاه قضايي كشورمان نيست بلكه باعث مخدوش شدن چهره كشور عزيزمان در سطح بين‌المللي مي‌شود. در نهايت لا‌زم است عملكرد صحيح و عدالت‌منشانه مقام معظم رهبري را در مورد سلب حيات افراد، الگو قرار دهيم. ايشان سالا‌نه با گذشت خود محكومين بسياري را بنا به درخواست رياست محترم قوه قضاييه با عفو خود از مرگ نجات داده و زندگي دوباره‌اي به آنها مي‌بخشند.

وكيل دادگستري و عضو كميسيون حقوق بشر كانون وكلا‌

سن اعدام و قوانين موجود

محمد مصطفايي

در کشور ما شخصي که سن وي در زمان ارتکاب جرم هاي سنگيني همچون تجاوز به عنف، حمل و نگهداري مواد مخدر در وسعت وسيع و سنگين و قتل، کمتر از 18 سال باشد، همچون افراد بزرگسال محاکمه مي شوند و پس از آنکه جرمش در دادگاه به اثبات رسيد محکوم به مرگ و متعاقب آن با طي تشريفات اجراي احکام اعدام مي شود.

گاه شنيده ام که در ذهن افراد اين سوال پيش آمده که چرا بايد کودکان زير 18 سال را به اعدام محکوم کنيم؟ کودکان به راحتي اغفال مي شوند و تحت تاثير شرايط محيطي و اطرافيان خود قرار گرفته و گاه جرم ارتکابي توسط ديگري را خود به گردن مي گيرند.

جرائمي که کودکان زير 18 سال انجام مي دهند حرفه يي و سازمان يافته نيست. آنها بر اثر يک اتفاق بچگانه مرتکب جرم مي شوند مثل پرونده علي مهين ترابي. در نهايت بايد در نظر داشت کودک بزهکار مجرم بالفطره نيست و بزهکار به دنيا نيامده است. او رفتارش را از جامعه و خانواده آموخته و خشونت را تجربه کرده است.

ماده 49 قانون مجازات اسلامي مقرر کرده؛ « اطفال در صورت ارتکاب جرم، مبرا از مسووليت کيفري هستند…» در تبصره اين ماده آمده است؛ «منظور از طفل کسي است که به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد.»

در هيچ جاي قانون سن مسووليت کيفري به صورت مشخص تعيين نشده و قانونگذار با ابهام و اجمال شديد بلوغ شرعي را ملاک در تعيين مسووليت کيفري اشخاص قرار داده است. قانون مدني در ماده 1210 مقرر کرده سن بلوغ در پسر 15 سال تمام قمري و در دختر 9 سال تمام قمري است. ماده 1210 قانون مدني مقرر مي دارد؛ «هيچ کس را نمي توان بعد از رسيدن به سن بلوغ به عنوان جنون يا عدم رشد محجور نمود، مگر آنکه عدم رشد يا جنون او ثابت شده باشد.»


اين ماده که علي القاعده رسيدن صغار به سن بلوغ را دليل رشد قرار داده و خلاف آن را محتاج به اثبات دانسته ناظر به دخالت آنان در هر نوع امور مربوط به خود، در امور مدني است مگر در مورد امور مالي که به حکم تبصره 2 ماده مرقوم که اشعار مي دارد؛ اموال صغيري را که بالغ شده باشد در صورتي مي توان به او داد که رشد او ثابت شده باشد و اين امر مستلزم اثبات رشد است. به عبارت ديگر صغير پس از رسيدن به سن بلوغ و اثبات رشد مي تواند نسبت به اموالي که از طريق انتقالات عهدي يا قهري قبل از بلوغ مالک شده مستقلاً تصرف و مداخله کند و قبل از اثبات رشد از اين نوع مداخله ممنوع است.

قضات براي آنکه اطفال زير 18 سال را محاکمه و در صورت اثبات جرم شان محکوم کنند به اين ماده قانوني استناد کرده و سن مسووليت کيفري را براي دختران 9 سال تمام قمري و براي پسران 15 سال تمام قمري در نظر مي گيرند ليکن همان طور که مي دانيد اصل تفسير به نفع متهم در امور کيفري ايجاب مي کند که امور مدني را متفاوت از امور کيفري که از اهميت بالايي برخوردار است در نظر گيريم.

ما در خصوص مجازات مرگ براي اطفال زير 18 سال دو سند بين المللي داريم که توسط کشورمان مورد قبول واقع شده است؛ يکي ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي است که در سال 1354 ايران به آن ملحق شد و ديگري کنوانسيون حقوق کودک است.

کنوانسيون حقوق کودک در پي اعلاميه حقوق کودک، مصوب 1959 از سوي مجمع سازمان ملل متحد، با هدف اعطاي قدرت اجرايي و حقوقي به حقوق کودک در سال 1989 به تصويب رسيد و دولت جمهوري اسلامي ايران در اسفند سال 1372 با تصويب مجلس شوراي اسلامي و تاييد شوراي نگهبان به اين کنوانسيون پيوست مشروط به اينکه مفاد آن در هر مورد و هر زمان در تعارض با قوانين داخلي و موازين اسلامي باشد يا قرار گيرد، از طرف دولت جمهوري اسلامي ايران لازم الرعايه نباشد.

بخش عظيمي از جمعيت جهان را کودکان تشکيل داده اند، از سوي ديگر آنها جزء آسيب پذير ترين افراد جامعه از نظر مادي و معنوي هستند و اين واقعيت ها موجب شده است که در اسناد بين المللي توجه جدي به مسائل و مشکلات آنها شود به طوري که جامعه جهاني در اعلاميه جهاني حقوق بشر و ميثاق هاي مربوط به آن و ساير اسناد که بالغ بر هشت سند بين المللي مي شود، خواستار توجه دولت ها و مجامع بين المللي به مسائل مربوط به حقوق کودکان و رفاه آنان شده اند.

در ماده اول کنوانسيون حقوق کودک، تعريف کودک آمده است. طبق اين ماده هر فرد انساني که زير 18 سال سن داشته باشد، کودک محسوب مي شود مگر اينکه طبق قانون لازم الاجرا در مورد کودک، سن بلوغ کمتر از 18 سال باشد.

تعداد کشورهايي که به عضويت کنوانسيون حقوق کودک در آمده اند 192 کشور است و تنها سومالي و امريکا، عضو کنوانسيون حقوق کودک نيستند. اين دو کشور فقط کنوانسيون حقوق کودک را امضا کرده اند و تعداد 72 کشور بر آن حق شرط و اعلاميه وارد کرده اند.

نمايندگان مجلس در جلسه 182 خود به تاريخ

19/10/72، با اکثريت آرا اين کنوانسيون را تصويب کردند. شوراي محترم نگهبان نيز در نظريه شماره 5760 مورخ 4/11/1372 خود به مجلس، مشخصاً موارد مخالفت کنوانسيون را با موازين شرع به اين شرح اعلام داشت؛ « بند 1 ماده 12 و بندهاي 1 و 2 ماده 13 و بندهاي 1و3 ماده 14 و بند 2 ماده 15 و بند 1 ماده 16 و بند

« قسمت 1 ماده 29 مغاير موازين شرع شناخته شد.» علت اينکه شوراي نگهبان مبادرت به صدور اين نظريه کرد به اين دليل بود که گفته اند؛ «شما همه اصول اين را پذيرفته ايد، در آينده ممکن است که برخي از اصول آن را بگوييد اگر مخالف شرع بود، ما آن را نخواهيم پذيرفت، لذا در آن اصول صراحت را مي طلبيدند تا به صراحت گفته شود که ما کدام اصول آن را نمي پذيريم…»

ماده 37 کنوانسيون حقوق کودک صراحتاً مقرر کرده؛ «… مجازات اعدام يا حبس ابد بدون امکان آزادي، نبايد در مورد جرم هايي که اشخاص زير 18 سال مرتکب مي شوند اعمال شود.»

همانطور که ملاحظه مي فرماييد اين بند از کنوانسيون مورد ايراد شوراي نگهبان قرار نگرفته و از جمله موارد احصاشده نيست ليکن متاسفانه برخي از حقوقدانان گمان مي کنند اين بند از کنوانسيون با قانون مجازات اسلامي در تعارض است در حالي که در هيچ جاي قانون مجازات اسلامي سن مشخص براي مسووليت کيفري اشخاص در نظر گرفته نشده است، بنابراين نتيجه مي گيريم سن مسووليت کيفري اطفال زير 18 سال در مواردي که حکم به مجازات مرگ براي جرمي در نظر گرفته شده است کمتر از 18 سال است و احکام سلب حياتي که دادگاه ها در مورد اين دست از اطفال صادر مي کنند برخلاف شرع و قانون است

به كدامين قانون ؟

   محمد مصطفايي وكيل بهنود شجاعي و 20 نوجوان در انتظار اعدام
به كدامين قانون بهنود شجاعي مي بايست اعدام شود؟

از طريق نشريات و افراد مختلفي شنيدم كه موكلم به نام بهنود شجاعي سحرگاه چهارشنبه درزندان اوين به دار آويخته مي شود ولي تاكنون اجراي احكام دادسراي امور جنايي به سرپرستي آقاي حشمت الله جابري كه مجري اجراي حكم قصاص نفس بهنود شجاعي است عليرغم اينكه طبق بند ح ماده 7 آيين نامه نحوه اجراي احكام قصاص، رجم، قتل، صليب، اعدام و شلاق كه در اجراي ماده 293 قانون آيين دادرسي كيفري به تصويب رياست محترم قوه قضاييه رسيده، موظف است حداقل 48 ساعت قبل از زمان اجراي حكم مراتب را به وكيل محكوم عليه اعلام كند، تاكنون احضاريه اي جهت زمان اجراي حكم به اينجانب نداده اند .
ولي صرفنظر از اين موضوع مهم واقعا چرا بهنود و امثال بهنود كه در سن زير 18 سال مرتكب عملي شده اند كه نتيجه آن سلب حيات ديگري است مي بايست اعدام شوند به ضرص قاطع مي گويم كه اگر بهنود شجاعي قصاص شود چون حكم صادره عليه وي بر خلاف قانون و ناعادلانه بوده است در حق بهنود و امثال وي بي عدالتي روا گشته و اين عمل مصداق بارز نقض حقوق بشر محسوب     مي گردد . بهنود ندانسته و نخواسته مرتكب عملي كشنده شده و واقعا خود با توجه به اينكه يك ضربه آنهم باشيشه به بدن مقتول وارد كرده در صورتيكه دو ضربه در بدن مقتول مشاهده شده، نمي داند قاتل واقعي است و احتمال اين را مي دهد كه پاي كس ديگري در ميان باشد  و دست تقدير او را به پاي چوبه دار هدايت كرده و چند روز ديگر در صورت عدم رضايت اولياء دم مقتول، به سوي مادرش كه در 13 سالگي او را از دست داده مي رود بهنود تمام درهاي پيش روي خود را بسته ديده و با خداي خود راز و نياز مي كند او مي گويد:
« خداوندا همه تو را مي خوانند و همه از تو ياري مي خواهند. هركس تورا به نوعي صدا مي كند و از تو ياري    مي خواهد. اكنون كه در اين دار بلا گرفتار شدم و به گذشته خود چشم مي اندازم، ميبينم كه به غير از عبادت و اطاعت تو همه كار كردم. به اين مي انديشم كه پدرم كارگر ساده بوده و با نان كارگري ما را بزرگ كرده اما باز قدر آن پدر بزرگوار را ندانستم. به اين مي انديشم كه مادر بزرگم محيط خانه را با محبت خود گرم و لطيف نگه مي داشت اما من قدر آن مادر بزرگ را ندانستم.
اي خدا تو خود مي داني كه من اكنون نادم و پشيمانم، اما چه كنم كه كارم بسيار بد و ناپسند بوده و فقط از تو طلب مغفرت و آمرزش دارم و مي دانم تو بهترين بخشنده اي.
خدايا از تو مي خواهم كه اين بار سنگين گناه كه از طاقت من خارج است از دوشم برداري و من را از جمله توابين و نادمين قرار دهي و راه راست را به من نشان دهي.
بار الها اين مطالب كه اكنون در اين اوراق مي آورم تو خود مي داني كه از اعماق وجودم سرچشمه گرفته، و اميدوارم كه اين حس پشيماني در من بماند تا تو مرا ببخشي.
هميشه در خلوت به اين فكر مي كنيم كه چرا اينكار را بايد من انجام مي دادم من هم كمي تلاش مي كردم تو خود از كرمت به من عطا مي كردي، اگر از راه صدق از تو مي خواستم قطعاً تو مرا ياري مي كردي، اگر دست نيازبه سوي تو دراز   مي كردم تو از كران بي نهايت خود عطا مي كردي.
اما چه كنم غافل شدم، ندانستم. اما چه كنم كه عقل را به دست چشم ظاهر دادم، اين از بچگي و كم خردي من بود.
گوش درون را از صداي حق فرو بستم و زبان حقگو را در كام نگه داشتم و دست را به كاري وا داشتم و پا را در راهي گذاشتم كه غير از خرابي دنيا و ويران آخرت و ناخرسندي والدين خود هيچ به همراه نداشت و تو خود مي داني كه چقدر پشيمانم.
اي كاش آنروز در زندگيم نبود؛ اي كاش پايم مي شكست و گام در آن راه ويران نمي گذاشتم.
اي كاش دستم مي شكست و در اينكار ياريم نمي كرد اي كاش چشمم كور مي شد و اين روزها را نمي ديد. و اي كاش گوشم كر ميشد و هيچ سرزنشي را نمي شنيدم، كه عذاب اين دنيا را مي توان تحمل كرد اما عذاب آخرت بسيار سخت و دردناكتر است.
امان از وجدانم كه نمي توانم در آن زمان كجا بود. نمي دانم در آن لحظه به كدام ديار بود و در پي چه بود كه غفلت توانست مرا با خود همراه كند و از راه به در برد. و بعد از آن حادثه دوبار وجدان خود را نمايان كرده كه ديگر كار از كار گذشته بود. ديگر هيچ نمي توان كرد اما وجدان آمده و در هر لحظه مرا سرزنش مي كند كه به عذابي همراه من است.
ديگر زندگي يعني رنج، و جواني از پيري درمانده برايم بدتر شده و سلامت جسم مانند طاعون همراهم است. كه اينها نعمتهاي خداوند بود اما خودم با دستانم همه را خراب كردم.
چه كردم كه عذاب دوزخ برايم دشوارتر شده.
چه باري بر دوشم آمده كه از توانم خارج است در اين عذاب نمي دانم با چه كسي بايد صحبت كنم، و اين درد كه سوهان روح و روانم شده را با چه كسي تقسيم كنم. خدايا تو خود از همه چيز با خبري و همه چيز را مي داني اينها از سرشت پاكم نشأت گرفته.
بغض گلويم را مي فشارد، و بي اختيار اشك چشمانم را نمناك مي كند دستانم مي لرزد و پاهايم سست مي شود، و با دستانم سرم را مي گيرم و از زانوانم كمك مي گيرم كه سنگيني سرم را تحمل كند.
هنوز با گذشت زمان نمي توانم به آن فكر كنم كه چه كار قبيحي را مرتكب شده ام و نمي توانم قبول كنم اين كار من است.
هنوز لرزه بر اندامم مي افتد كه وقتي آن لحظه جلوي چشمانم مي آيد.
سردي اين زندان مرا بيچاره كرد.
آن پدر مهربان كه هر وقت مشكلي برايم به وجود مي آمد مي رفتم كنارش و سر به شانه هايش مي گذاشتم و با او درد دل مي كردم و او نيز دستي به سرم مي كشيد و مرا آرام مي كرد.
با دست خود خاك بر سرم كردم.
يك لحظه سياه عمرم را تباه كرد كه اگر تو نبخشي فنا خواهد شد.
بگذار به تو بگويم اللهم اغفرلي كل ذنب اذنبته
با اين كار آينده را نيز خراب كردم كه ديگر آباد كردن آن محال است.
خدايا كمكم كن.
اين افكار از هر عذابي برايم بدتر است و مانند سايه سياه همراهم است، خدايا چه كنم به كجا پناه ببرم و از كه ياري بخواهم. « خدايا مرا رها كن »
قلبم مالامال از درد و غم است. زبانم ديگر نمي چرخد و به تنهايي پناه برده ام كه اين بيشتر عذابم ميدهد.
خنده در وجودم مرده شادي با من بيگانه شده و از من فراري است هرچه سعي مي كنم حتي يك لبخند كوچك بر لبانم جاري شود …. نمي توانم.
اينها همه از عمل نسنجيده و كودكانه خودم بوده.
خداوندا محبت بي پايان تو كو كه همان محبتي كه از طريق پدر به من ارزاني داشتي همان محبتي كه از چشمانش آنرا مي ديدم كه آن نيز برايم آرزو شده.
خدايا ديگر نمي توانم.
مگر خود نگفتي كه هركس پشيمان به سوي تو بيايد و از تو ياري بخواهد و توبه كند تو كمكش مي كني؟
مگر نگفتي كه اگر هر جواني با حالت پشيمان به سوي تو بيايد و اشكان چشمش را براي تو هديه بياورد و دل شكسته داشته باشد تو در دل شكسته او خانه خواهي داشت، و هديه او را قبول خواهي كرد.
بار خدايا مرا ببخش.
خدايا مگر نگفتيد هر چه مي خواهيد از من بخواهيد و فقط مرا صدا بزنيد تا به كمك شما بيايم.
خدايا صدايم را بشنو و دردم را دوا كن و اين بار گران را از دوشم بردار.
يا ارحم الراحمين.
تو كه قاضي الحاجاتي پس حاجتم را نزد تو مي آورم و تو خود حاجت روايم كن.
خدايا دستم را به سوي تو دراز مي كنم و از تو ياري مي خواهم و دستم را بگير و ياريم كن و به من توفيق جبران كردن همه خطاها را عطا كن كه اين فقط از تو بر مي آيد.
يا رب العالمين
آمين يا ارحم الراحمين   
بهنود از بنده خدا بريده و به خدا پناه مي آورد ولي چرا او محمد فدايي، بهنام زارع و سعيد جزي مي بايست در عنفوان جواني اعدام شوند گناه آنان ناخردي، غرور، بي عقلي، كودكي، فقد شعور فكري و غيره بود ولي آيا مجازات اين گناهان مرگ است. شايد دو روز ديگر بهنود در اين جهان نباشد ولي حال كه زنده است عاجزانه مي خواهد كه به وي كمك شود و متاسفانه دستگاه قضايي عليرغم اينكه مي تواند جلوي اجراي حكم بهنود و ديگر كساني كه در زير 18 سال مرتكب جرم شده اند را بگيرد پا در يك كفش كرده كه حتما مي بايست در روز 22 خرداد اعدام شود؟؟!!
در آخر براي آنكه اثبات كنم اعدام اطفال زير 18 سال بر خلاف قانون وناعادلانه است حاضرم با هر مخالفي به خصوص مسئولين قوه قضاييه با حضور خبرنگاران مناظره كنم تا شايد راهي باشد براي نجات جان اين نوجوانان.
       

حق داشتن وکيل

حسين بياتہ – حقوقدان و استاد دانشگاه

صل الزامي بودن شرکت وکيل مدافع در کليه مراحل دادرسي هاي کيفري در مقررات موضوعه اکثر قريب به اتفاق کشورهاي جهان منجمله قوانين عادي و اساسي کشورمان پذيرفته شده و به عنوان اساسي ترين تضمين هاي حقوق دفاعي متهم پذيرفته شده است و در برخي از نظام هاي حقوقي محاکمه متهم بدون شرکت وکيل مدافع ممکن نيست. اين موضوع در اسناد بين المللي که جزء تعهدات بين المللي کشورمان محسوب مي شود منجمله اعلاميه جهاني حقوق بشر، منشور ملل متحد و ميثاق حقوق مدني و سياسي به رسميت شناخته شده است و صراحتاً حق داشتن وکيل مدافع در مراحل مختلف دادرسي به منظور تضمين رعايت حق دفاع متهم را پيش بيني کرده است. در اسناد مذکور پيش بيني شده است دولت هاي عضو موظف به رعايت و انطباق قوانين خود با اين اصول هستند. جمهوري اسلامي ايران نيز شرکت وکيل مدافع را در جرائم مستوجب قصاص نفس، اعدام، رجم و حبس ابد اجباري کرده است. در واقع حق داشتن وکيل براي متهم از زمان کشف جرم تا زمان اجراي حکم صادره از مهمترين تضمينات حقوق دفاعي متهم است و عقل و انصاف حکم مي کند که با پيچيده شدن مسائل حقوقي به ويژه در امور کيفري که با آبرو، حيثيت، جان و مال افراد در ارتباط است، متهم بتواند در دفاع از خود که مستلزم آگاهي از قوانين و مسائل حقوقي است از وجود وکيل مدافع برخوردار شود زيرا وکيل با اتکا به اطلاعات و تجارب حقوقي خود و با ارائه دفاع موجه و مبتني بر اصول و مباني حقوقي موجب رفع اتهامات ناروا عليه موکل مي شود. در واقع شرکت وکيل مدافع در تحقيقات مقدماتي به طور اعم و در بازجويي ها به طور اخص رافع ابهامات است. ضرورت حضور وکيل مدافع در مراحل مختلف دادرسي بدان علت است که متهم برابر دادستان در صورت نبود وکيل تنها مي ماند و دادستان با اشراف کامل به اصول و مقررات حقوقي و با توجه به امکانات قضايي نسبت به متهم در موقعيت برتري قرار مي گيرد و در چنين شرايطي لازم است وکيل آزادانه از موکل خويش در برابر دادستان که از حقوق جامعه دفاع مي کند به دفاع بپردازد. به رغم همه تضمينات فوق و مستندات ديگري نظير مصوبه مجمع عمومي عادي تشخيص مصلحت نظام، قانون حفظ حقوق شهروندي و تبصره يک ماده 186 قانون آيين دادرسي کيفري در پرونده قتل در برابر باشگاه بيليارد متهم از حق داشتن وکيل مدافع محروم بوده است. آيا احکام صادره در چنين وضعيتي از اعتبار لازم برخوردار است؟ آيا اجراي چنين حکمي در حالي که محمد در 17سالگي بدون حضور وکيل مدافع قانوني برابر اتهام سنگين قتل عمدي قرار گرفته و تمامي حقوق اساسي دفاعي وي بدين علت تضييع شده، اجراي عدالت است؟ افرادي که در پرونده کيفري اين متهم در مراحل مختلف دادرسي علي الخصوص در دادگاه کيفري استان تهران به عنوان وکيل شرکت کردند، در واقع وکيل نبودند بلکه با ارائه کارت شناسايي جعلي و اسناد و مدارک غيرواقعي متهم و محکمه را فريب دادند و متعاقباً مشخص شد آن دو با جعل سند و سوءاستفاده از سند مجعول و جعل عنوان وکيل مبادرت به کلاهبرداري از اشخاص مختلف کرده اند.

متاسفانه به رغم ايراد بين شرعي و قانوني فوق که عملاً اعتبار احکام صادره عليه اين متهم را مخدوش کرده است، حکم در ديوان عالي کشور و دادستاني کل کشور نقض نشد و اعاده دادرسي نيز مورد پذيرش قرار نگرفت. صرف نظر از ايراد شکلي فوق که بدان پرداختم اين پرونده در ماهيت رسيدگي و ادله استنادي داراي ايرادهاي متعددي است که به دليل دسترسي نداشتن متهم به وکلاي قانوني و آشنا و مسلط به قوانين و مقررات حقوقي از بيان آن و دفاع حقوقي از اين حيث محروم مانده است. متهم در حالي که تنها 17 بهار از عمرش را گذرانده بود به اتهام قتل روانه زندان شد و هم اکنون نزديک به چهار سال است که در زندان به سر مي برد. او اکنون نااميدانه آخرين بارقه هاي اميد را جست وجو مي کند تا شايد با امعان نظر رئيس قوه قضائيه امکان داشتن دادرسي عادلانه و محاکمه قانوني وي فراهم شود.

ہحقوقدان و استاد دانشگاه

حمايت از مجرم، دفاع از جرم نيست

 آسیه امینی

يکي از سخت ترين پرسشها – و البته بدترين پرسشهايي- که در اين چند سال اخير در گير و دار پرونده زنان يا نوجوانان ‏اعدامي با آنها درگير بوده ام اين گفته است: “تو خودت را بگذار جاي پدر و مادري که فرزندشان به قتل رسيده است. چه ‏احساسي پيدا مي کني؟ چه خواسته اي در برابر قاتل آنها داري؟ و…” ‏

‏ اين سوال سخت و هم غير منطقي است. سخت است زيرا بدون شک قرار گرفتن هر کسي در شرايط پدر و مادري که ‏نتيجه زندگي شان را از دست داده اند، دشوار و حتا غير قابل تصور است. اما اين سوال بد است. زيرا قرار نيست کساني ‏که درترويج حقوق بشر تلاش مي کنند و همين طور کساني که براي قانون – تغيير يا تحکيم قانون- فعاليت مي کنند، خود ‏را در شرايط افرادي قرار دهند که از بغض و دلتنگي و کينه و نفرت و عشق به عزيزترين افراد زندگي شان انباشته شده اند ‏و مسلما در شرايط عادي تصميم گيري قرار ندارند. فرقي نمي کند حتا اگر ما نيز در اين شرايط قرار بگيريم، بيشاز اين که ‏به فکر حق يا عدالت باشيم، در فکر فرو نشاندن عطش انتقام خود خواهيم بود.‏

البته که اين، به معني ناديده گرفتن حقوق افراد متضرر ( فرد کشته شده و خانواده وي ) نيست. اما اين که در قانون ما، در ‏ازاي رضايت صاحب خون، فرد مجرم، آزاد مي شود، مشکل ديگري است که بايد در جاي خود به آن پرداخت. در واقع ‏مساله اي که ما در حال حاضر با آن روبروييم، مساله حکم اعدام نگرفتن نوجوانان است ( نه فقط اجرا نشدن حکم ايشان) و ‏مسائلي که براي تحقق عدالت و انصاف و رعايت حقوق افراد زيان ديده بايد وضع، شود در واقع مرحله اي بعد از نجات ‏اين افراد است.‏

بنابراين حمايت از قاتل، وقتي به منظور تامين امنيت جاني افرادي که در نازلترين شرايط دسترسي به هرگونه امکان دفاع ‏براي ادامه زندگي هستند، بنوعي تضمين کننده حقوق انساني، براي افراد ديگر جامعه نيز هست. وقتي حق، براي فردي که ‏همه از او روگردانند، رعايت شود، مسلما براي افرادي که توان بيشتري براي دستيابي به حقوق انساني شان دارند نيز ‏رعايت خواهد شد. بنابراين تعبير کردن دفاع از مجرم، به حمايت از جرم، به نظر غير منصفانه و بدور از واقع نگري ‏است. زيرا بدون شک هرگز هيچ مدافع حقوق بشري خواهان مجازات نشدن يک فرد قاتل نيست. بلکه آنچه ايشان خواهان ‏انند، اولا دادرسي در شرايطي عادلانه، طي شدن رويه قضايي منصفانه و قابل کنترل از سوي نهادهاي نظارتي، و بعد ‏اختصاص دادن مجازاتهاي جايگزين براي نوجوانان بزهکاري است که در آغاز نوجواني و جواني و عمدتا بر اساس يک ‏حادثه پيش بيني نشده، گرفتار بند و زندان و اعدام شده اند. ‏

اگر چه مقوله صدور حکم اعدام براي نوجوانان را بايد در زير مجموعه همه محکوم شدگان به اعدام و قصاص قرار داد، ‏اما در عين حال يک تفاوت مهم نيز با اعدام بزرگسالان در آن مستتر است. و آن حمايت قانون – چه در سطح داخلي و چه ‏در سطح بين المللي- از عدم صدور حکم اعدام براي چنين افرادي است. ‏

اما نکته تعجب برانگيزي که در اين زمينه و بر اساس تجربه شخصي ام در بسياري از محافل خصوصي و غير خصوصي ‏و در گفت و گو با افراد مختلف – از همه رده هاي اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي – با آن روبرو بوده ام و دليل نوشتن اين ‏سطور نيز بوده، اين است که مساله اعدام افراد در کشور ما يکسويش به قانون و رويه هاي قضايي درست يا نادرست بر ‏مي گردد. اما روي ديگر اين سکه فرهنگ اعدام پذيري در افکار عمومي ماست. گويي در ذهن مردم نيز خون را جز با ‏خون نبايد شست. ‏

جمله اي که در نخستين پاراگراف اين مقاله نقل کرده ام، جمله اي است که به کرات آن را از زبان کساني شنيده ام که اگر ‏وارد گفت و گو با ايشان نمي شدم امکان نداشت باور کنم که در تحصيل کرده ترين اقشار جامعه ما نيز تا بدين حد موافقت با ‏اعدام – فارغ از سن محکوم- وجود داشته باشد. آنها با تعجب از من مي پرسند تو چرا مخالفي؟! ‏

اين تجربه شخصي نشان مي دهد که پديده اعدام همان قدر که پديده اي است که اجراي آن به عهده بخشي از حاکميت است ‏‏(تلفيق دو قوه قضائيه و مجريه)، همان قدر نيز پديده اي اجتماعي و مورد اتفاق نظر بسياري از مردم است. بطوري که ‏همان قدر که بايد خواستار رويکرد حقوق بشري تري در قانون بود، به همان ميزان نيز بايد به جايگزين کردن شيوه هاي ‏مجازات افراد در فرهنگ عمومي کار کرد.‏

جدا از اين باور که خشونت، خشونت مي آفريند و سلامت عمومي جامعه مهمتر از عطش افراد داغديده اي است ( که بدون ‏شک حقوق آنها نيز بايد از طريق مجازاتي در خور جرم براي قاتل، تامين شود)، ده ها دليل ديگري نيز مي توان عنوان ‏کرد که هرگز و هيچ جايي در دنيا اعدام افراد، براي جامعه امنيت و آرامش عمومي به همراه نياورده است. آمارها هرگز ‏حتا از کاهش متناسب جرم با اعدام ها سخن نگفته اند و… اما به نظر مي رسد سوء تفاهم ها در درک فعاليت مدافعان حقوق ‏بشر و مخالفان صدور حکم اعدام براي نوجوانان، تا حدي است که عده اي از آن تعبير به مخالفت با دين مي کنند و عده ‏ديگر آن را نوعي حمايت از جرم و حتي ترويج جرم! و ناديده گرفتن حقوق زيان ديده در بزه و نيز در غير منصفانه ترين ‏شکل، اسطوره ساختن افراد مجرم تعبير مي کنند.‏

حتا باور اين که در برابر هر تغييري، مقاومت وجود دارد نيز توجيه کننده اين نگاه نيست و اگر چه بايد به نقد و انتقاد ‏احترام گذاشت و آن را تبيين کرد و مورد توجه قرار داد، اما به گمانم در تعامل با اين گروه اول، درک مشترک، از همان ‏ابتدا شکل نگرفته است.‏

به طور مثال در نمايشگاهي که در آبان ماه 85 براي دلارا دارابي، دختر نقاش محکوم به اعدام برگزار کرده بودم، برخي ‏از بازديدکنندگان نمايشگاه و برخي از خوانندگان نوشته هايم درباره دلارا، بيش از آن که به انگيزه اين کار و شرايط دختري ‏فکر کنند که آخرين دست و پايش را مي زند، “حتا نه براي زنده ماندن” که براي خوانده شدن دوباره پرونده اش و ‏صداهايي از او که شنيده نشد، به اين فکر مي کردند که ما از او هنرمندي اسطوره اي ساخته ايم که جرمش را در پشت اين ‏اسطوره سازي پنهان کنيم! ‏

اين، ديدن روي ماجرا و ناديده گرفتن عمدي و غير عمدي هدف و انگيزه است. چنانچه مخالفت با اعدام در بسياري از ‏کشورهايي که اعدام افراد در انها غير قانوني است، نه با هدف ترويج جرم صورت گرفته و نه چنين نتيچه اي در پي داشته ‏است.چه رسد به نوجواناني که که حتا با وجود حمايت قانون، حقوقشان در رويه هاي قضايي پايمال شده است.‏

‏ در دادگاه هاي کيفري ما، خبري از حضور هيات منصفه اي که به قاضي براي اخذ تصميم درباره زندگي و مرگ افراد، ‏پيشنهاد و نظر کاربردي يا مشورتي بدهند، نيست. با وجود پرونده هاي بي شماري که در انتشار نتيجه دادرسي اند و ‏بسياري از آنها از اطاله دادرسي رنج مي برند، ناديده گرفته شدن حق انساني و قانوني حداقل 107 نوجوان در زندانهاي ما ‏مي تواند از طريق همين فعاليتها به چشم بيايد و مراجع قضايي را به فکر اساسي تري براي تغيير اين رويه نادرست قضايي ‏وادارد. اين امر، نه منافاتي با باورها و عقايد ديني افراد دارد و نه دليل بر جرم پروري است.‏

البته براي بسياري از مدافعان حقوق بشر، بويژه کساني که در داخل ايران و تحت سخت ترين فشار ها فعاليت مي کنند، اين ‏نيش و آن نوش، هردو آشناست. اسفندياري بايد رويين تن که تاب آورد اين ميدان را که زخم زبان آن کاري تر از زخم ‏نيشتر مي افتد.‏

اين همه گفتم، تا به اين نتيجه برسم که بايد از آغاز مي گفتم:‏
سعيد جزي، چهارمين نوجوان محکوم به اعدام نيز در سال 87 در فهرست دستور گرفتگان حکم، قرار گرفت. درباره او ‏پيش از اين در همين سايت روز نوشته ام. به جز او دلارا دارابي، بهنود شجاعي و بهنام زارع نيز حکمشان در مرحله اجرا ‏قرار دارد. جدا از بخشيدن يا نبخشيدن صاحبان خون، مساله ايشان مساله اي حقوقي و قانوني است. آنها از چشم قانون اعدام ‏نمي شوند بلکه اين رويه قضايي جاري در کشور ماست که آنها را به سمت دار مي برد.‏

آنچه در اين نوشته به دنبال آن بودم تاثير پنهان فرهنگ عمومي اعدام پذيري و تعامل آن با اين رويه قضايي است. مهم ‏نيست کدام بر ديگري تاثيرگذارتر بوده اند و مهم نيست کدام بايد زودتر خشونت زدايي و منطق پذير تر شوند. مهم اين است ‏که حذف اين خشونت جايش را به منطقي بدهد که خواهان امنيت و عدالت و حق انساني براي همه افراد جامعه و به منظور ‏حفظ سلامت عمومي باشد. برخلاف تصور برخي که گمان مي برند دفاع از مجرم نوجوان محکوم به اعدام، بر اساس ‏احساسات غير منطقي صورت مي گيرد، نه منطق عدالت خواهي، مخالفت با اعدام، نه به دليل رقت احساسات، که به دليل ‏دعوت به انديشيدن به جرم و علل بروز جرم به منظور پيشگيري از آن است.‏

‏ دراين راستا بر بوي پسته مي رويم و بر شکر مي افتيم، اگر جان نوجوانان نيز در پرتو اين دفاع حفظ شود.

فراموش نکنيم ‏که 11 نوجوان در سال 1386، از اين شانس دور ماندند و حکمشان به اجرا درآمد!‏

Defending a Criminal is not Defending the Crime

Asieh Amini (IRAN)


One of the most unpleasant questions that I have had to face when working on juvenile ‎criminal cases where the defendant is on the death row has been this: “Put yourself in the ‎shoes of the parents of the victim’s child. How would you feel? What would you request ‎for the murderer? Etc

This is both a tough and an unreasonable question. It is tough because putting anybody in ‎the place of a parent who has lost his/her child is difficult, if not impossible. It is a bad ‎question because those who work in the field of human rights or the law are not supposed ‎to put themselves under conditions that the survivors of victims face, because under those ‎circumstances one cannot make a good rational decision. Nevertheless, even if we are put ‎under those conditions, we must foremost strive for real justice rather than try to respond ‎to our instincts for vengeance.

Measures to support respect for justice, even in a murder case, protect basic human rights ‎for everyone in the community. When the rights of a person who has nobody to support ‎him are upheld, then those for individuals who have better resources too will be ‎respected. Therefore, to assert that defending the rights of a criminal means defending the ‎crime is unreasonable and not true. It is clear that no person who works in the field of ‎human rights would claim that a murderer be free without any punishment. What he ‎strives for is that the process that should bring about the appropriate justice is fair, ‎unbiased and under control by monitoring bodies, and furthermore, ensure that the kind ‎of justice that is passed on to juveniles who break the law in their early youth and who ‎mostly end up in prison or face execution because of unpredictable events are fair and ‎proportionate. ‎

My experience has shown that execution is as bad for the government as it is a social ‎phenomena. Just as we must strive to have more humane laws, we must also replace the ‎punishments that have been codified through public culture.‎

Aside from the fact that violence breeds violence and that the health and sanity of a ‎society are more important than the yearnings of the victims (whose rights must ‎undoubtedly be fulfilled through appropriate reprimands in proportion to the crime), one ‎can cite tens of instances in which executions around the world have not brought safety ‎and public peace to the community. Statistics do not even support a lowering of crime in ‎proportion to harsher punishments.‎

Contrary to the views of those who believe that defending a juvenile criminal who is ‎condemned to death is irrational, justice-seeking reasoning and opposition to executions ‎exist rather than being an emotional response, are there so that the crime and its causes ‎are contemplated more fully in an effort to prevent the crime.‎