محمد ضرغامی– رادیو فردا
گفت و گوی محمد ضرغامی با سعید جزی، نوجوان نجات یافته از اعدام
|
آدم را زجر می دادند، مثلا می گفتند سالن جوانان، فردا يک نفر را اعدام می کنند ولی نمی گفتند چه کسی است و تمام قتلی ها بدنشان به لرزه در می آمد. جريان آن جوان هم همين طور شد و گفتند قرار است يک نفر را اعدام کنند. نزديک اذان صبح او را صدا کردند که دادگاه دارد، ولی نگفتند اجرای حکم دارد. کنار نگهبانی دستبند و پابند به او زدند و به انفرادی بردند
در بزرگ خاکستری زندان اوين که بر پاشنه خود چرخيد، آزادی بر روی سعيد جزی آغوش گشود
بخشش او غير منتظره بود. خبر بخشيدن سعيد جزی از سوی اوليای دم مقتول پرونده اش درست در روزی منتشرشد که ۲۹ تن در زندان اوين به دار آويخته شدند.
سعيد جزی در سال ۸۲ در دعوا با کارگر يک اغذيه فروشی او را به قتل رساند. وی در شعبه ۱۱۸۳ دادگاه عمومی محاکمه و به قصاص محکوم و مراحل قانونی پرونده او نيز طی شده بود.
سعيد جزی، به جرم ارتکاب قتل، در زمانی که کمتر از ۱۸ سال سن داشت به اعدام محکوم شده بود، اکنون با رضايت اوليای دم مقتول از مرگ رهايی يافته است.
او يکی از چهار نفری است که اتحاديه اروپا و نهادهای بين المللی طرفدار حقوق بشر خواهان لغو حکم اعدام آنها بودند.
بهنود شجاعی، محمد فدايی و صالح تاسه، که آنها نيز در زمان وقوع جرم کمتر از هجده سال سن داشته اند، منتظر اجرای حکم اعدام هستند.
اگر چه آماری رسمی از جوانانی که در سنين کمتر از ۱۸ سال مرتکب قتل شده اند و در انتظار مجازات مرگ به سر می برند، وجود ندارد اما بنابر آمارهای غير رسمی، تعداد اين افراد ۷۰ تا ۱۱۰ نفر اعلام شده است.
سازمان های حقوق بشری، بارها به خاطر اجرای مجازات مرگ درباره نوجوانان به جمهوری اسلامی ايران هشدار داده اند. آنها اجرای اين گونه مجازات ها را برخلاف تعهد ايران در قبال قوانين بين المللی می دانند.
سازمان عفو بين الملل در آخرين گزارش خود اعلام کرده است که طی سال گذشته در ايران حداقل ۲۴ نفر در هر هفته اعدام و بيش از ۶۴ نفر محکوم به مرگ شده اند، و ايران با ۳۱۷ اعدام در اين سال، رتبه دوم را در اين زمينه دارد.
سعيد جزی لحظاتی پس از آزادی، در گفت و گويی با راديو فردا شرکت کرد.
رادیو فردا: تا قبل از زمانی که از هم بندی های خود جدا شوی، تصور می کردی که آزاد می شوی و به جامعه بازمی گردی؟
سعید جزی: من با اميد زندگی می کردم. همه کسانی که در زندان هستند با اميد زنده اند. همه فکرشان اين است که شاکی رضايت می دهد يا نه.
تا قبل از اين مشخص نبود که آزاد می شوی. آن لحظات چگونه گذشت؟
بسيار سخت گذشت. همين که از خانواده دور هستيد به اندازه کافی سخت می گذرد چه برسد به اين که ماموران هم بخواهند اذيت کنند.
چقدر از اجرا شدن آن حکم می ترسيدی؟
جان برای همه عزيز است و همه از اين حکم می ترسند. اکنون خيلی ها در زندان پای چوبه دار هستند و فقط منتظرند خدا به آنها نظری کند.
وقتی آزاد شدی، بعد ازچه مدتی بود که بيرون زندان را می ديدی؟
بعد از پنج سال و سه ماه.
وقتی بيرون را ديدی، چه احساسی به تو دست داد؟
مانند مرده ای که دوباره زنده می شود. فکر کنيد پنج سال فقط در و ديوار را ديده ايد بدون هيچ گل و گياهی. اصلا پنج سال نه، فقط شش ماه را در اين وضعيت تصور کنيد که چقدر دشوار است و سپس منظره ديگری را ببينيد.
هنگامی که آزاد شدی خانواده مقتول را ديدی؟
من آنها را نديدم، ولی واقعا از آنها تشکر می کنم. آنها به من زندگی دوباره دادند. اول خواست خدا و بعد عکس العمل آنها بود.
اگر با آنها تماس بگيری، اولين چيزی که می خواهی بگويی چيست؟
فقط می خواهم بگويم مرا حلال کنند.
اولين جايی که بعد از آزادی رفتی کجا بود؟
بهترين و راحت ترين جا خانه است. در بند هر شب قبل از خواب به فکر خانه خودمان بودم و می گفتم که کجا می خوابيدم و چه کار می کردم.
وقتی آن حادثه رخ داد، تو کمتر از ۱۸ سال سن داشتی. فکر می کردی که ممکن است با مجازات مرگ روبرو شوی؟
بله امکانش زياد بود چون يک نفر کشته شده بود و بايد يک نفر در ازای آن خون می داد.
تو در آن زمان کمتر از ۱۸ سال داشتی. آيا فکر می کردی که ممکن است به همين دليل از مرگ نجات پيدا کنی؟
در اين چند سال زندان، خيلی افراد با جرم قتل را ديدم که همه اميدوارند و فقط با دعا و راز و نياز خودشان را سرگرم می کنند و اميدشان به خداست.
چطور شد پدر و مادر مقتول رضايت دادند؟
نمی دانم. من هنوز وقت نکرده ام يک ليوان آب بخورم.
تجربه زندان چطور بود؟ آيا باعث می شود که ديگر عمل خطايی از انسان سر نزند؟
نه اين طور نيست. از هر نظر که فکر کنيد، کارهايی در زندان می کنند که در بيرون از زندان انجام نمی شود.
می توانی بگويی چه کارهايی؟
هر کاری که فکر کنيد. خيلی ها خود را به زندان می اندازند که بگويند زندان امن است. ولی بيرون امن تر است زيرا در زندان اگر نتوانی از خودت دفاع کنی، کارهايی با تو می کنند که صد بار به مرگ خود راضی می شوی.
از فردا کجاها می خواهی بروی؟
قصد دارم يک هفته فقط در خانه باشم تا بوی زندان از تنم برود و بوی خانه بگيرم.
زندان بوی خاصی دارد؟
بله، بوی بدی دارد. اميدوارم بوی زندان به تن هيچ کس ننشيند.
نمی خواهی درست را ادامه دهی و به دانشگاه بروی؟
نه از من ديگر درس خواندن گذشته است.
تو فقط ۲۱ سال داری.
در زندان بلايی به سر آدم می آيد که ۲۱ ساله بالاتر از ۵۰ سال نشان می دهی. آنقدر به آدم فشار می آورند که اگر بگويم اين پنج سال مانند ۴۰ سال گذشت دروغ نگفته ام.
تحت چه فشارهايی بوده ای؟
پنج سال خانواده ام را از پشت شيشه می ديدم. وقتی عزيزانت را پنج سال از پشت شيشه ببينی، عقده ای می شوی.
عقده ای يعنی چه؟
يعنی اين قدر آدم را در تنگنا بگذارند که مجبور شود خود زنی کند يا خودش را بکشد.
آيا می دانی طبق قوانين بين المللی، اعدام کسانی که زير ۱۸ سال مرتکب جرم شده اند در بسياری از نقاط دنيا ممنوع است ولی در ايران اين کار صورت می گيرد؟
در زندان که بودم کسی را که دو سال با او زندگی می کردم و هم سن من بود، اعدام کردند. اينقدر جوان بود که دل آدم برايش کباب می شد. ولی به راحتی طناب را بر گردنش انداختند و چهار پايه را از زير پايش کشيدند.
اين صحنه را ديدی؟
نه من که نديدم. آدم را زجر می دادند، مثلا می گفتند سالن جوانان، فردا يک نفر را اعدام می کنند ولی نمی گفتند چه کسی است و تمام قتلی ها بدنشان به لرزه در می آمد. جريان آن جوان هم همين طور شد و گفتند قرار است يک نفر را اعدام کنند. نزديک اذان صبح او را صدا کردند که دادگاه دارد، ولی نگفتند اجرای حکم دارد. کنار نگهبانی دستبند و پابند به او زدند و به انفرادی بردند.
می خواهی خودت هم برای آشتی دادن ميان اوليای دم و متهمين قدمی برداری؟
بله حتما اين کار را می کنم. خيلی از دوستان خودم که در زندان هستند وضعيتشان فقط به شاکی پرونده بستگی دارد. اگر شاکی رضايت دهد آزاد می شوند.