Tag Archives: delara darabi

نامه به آیت الله شاهرودی در باره اعدام دلارا دارابی

Here is the Persian translation of the SCE letter to Ayatollah Sharudi about Delara darabi , demanding those responsible for her illegal execution to be brought to justice. It will be much more effective if the letter is send to addresses listed below in Persian. (you can copy paste it). The English text can be found here:  http://scenews.blog.com/4938967/ 


ریاست قوه قضاییه  

آیت الله محمود هاشمی شاهرودی

دفتر روابط عمومی

 خیابان خوش زبان شماره ۵۷، خیابان پاستور نبش

تهران، ایران

info@dadiran.ir :  ایمیل

 

نامه سرگشاده به آیت الله شاهرودی در باره اعدام دلارا دارابی

 

سازمان نوجوانان را اعدام نکنید  نامه زیر را در رابطه با اعدام دلارا دارابی به آیت الله شاهرودی رئیس قوه قضاییه  ارسال داشته و از وی پیگرد رسمی مسببین قتل غیر قانونی دلارا را خواستار شد

 

برای جلوگیری از تکرار این گونه بی‌ عدالتی‌ها می بایست شدیدا خواستار عملکرد در مقابل اینگونه رفتار ضد بشری باشیم . ما از همگان تقاضا داریم که این نامه یا نامه‌هایی‌ مشابه را با نام خود به دفتر و آدرس آیت الله شاهرودی و دیگر مسؤلان ارسال نمایید. لطفا همچنین این نامه‌ را در سایت‌ها و وبلاگهای اینترنتی درج و به ایمیل آدرس‌های خود ارسال فرمایید و از دیگران نیز بخواهید که این کار را تکرار کنند

 

به نام خداوند بخشنده مهربان  ( برگرفته از قرآ ن)

 

حضرت آیت الله شاهرودی ریاست قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران

 

خبر ناگهانی اعدام دوشیزه دلارا دارابی در زندان شهر رشت پرسشهای بسیاری برای افکار مردم دلسوز ایران و جهان برنگیخت. علا رغم دستور رسمی‌ شما مبنی بر توقف دو ماهه اعدام دلارا دارابی و بدون آگاهی‌ قبلی‌ به خانواده و وکلای مدافع وی ، در اولین ساعت‌های روز آدینه ۱۱ اردیبهشت ماه  ۱۳۸۸ دلارا دارابی به دار آویخته شد

 

بنا به قوانین رسمی‌ جهوری اسلامی ایران نوجوانانی که محکوم به مرگ میباشند تنها پس از دادن خبر و اخطار ۴۸ ساعته  رسمی‌ به خانواده و وکلای مدافع و تنها در حضور آنان میبایست اعدام شوند. اما در مورد دلارا هیچ یک از این شرایط مراعات نشد

 

حضرت آیت الله شاهرودی

 

گیریم که جمهوری اسلامی ایران علیرغم ‌ تصویب رسمی‌ دو قرارداد سازمان ملل در باره حقوق کودکان و حقوق زندانیان که مورد تایید شورای نگهبان نیز رسیده، هیچ گونه مسئولیت نداشته و میتواند نوجوانانی را که قبل از ۱۸ سالگی جرمی‌ مرتکب جرم شده ا‌ند اعدام کند

 

گیریم جمهوری اسلامی ایران هیچ گونه مسئولیتی ندارد که به قوانین بین‌المللی همانند قوانین خودش احترام بگذارد ولو اینکه این قوانین مورد تایید مجلس جمهوری اسلامی قرار گرفته باشد

 

گیریم که نشست نخستین دادگاه دلارا دارابی که بدون حضور وکیل مدافع وی تشکیل و به کار خود ادامه داد کاری قانونی بوده است

 

گیریم که اختصاص فقط چند ساعت از وقت دادگاه برای تعیین و تصمیم گیری برای مرگ یا زندگی یک دختر جوان کافی‌ بود

 

گیریم که اعتراف نخستین که از دلارا دارابی گرفته شده بود صحت داشت و یک دختر نوجوان ۱۷ ساله وحشتزده و پریشان را نباید از عواقب حقوقی اینگونه اعتراف و خود گناههکاری قبل از گرفتن آن آگاهی‌  میدادند     

 

گیریم که ۵ سال اصرار دلارای افسرده در زندان که کماکان تا پای دار به بی‌ گناهی خویش اصرار میورزید هیچ اهمیتی نداشت

 

گیریم که دلارا دارابی هرگز حق قانونی برای تجدید نظر را نداشت تا شاید بتواند با بازسازی صحنه قتل ثابت کند که آیا اصلا ممکن بود که دختری کوچک جثه و چپ دست چنین جنایتی را مرتکب شود یا نه

 

گیریم که دلارا دارابی اصلأ بدون هیچ شک و تردیدی قاتل و مجرم بود و سن کم ۱۷ سالۀ او نیز هیچ اهمیتی در تخفیف صدور حکم اعدام برایش نمیتوانست داشته باشد

 

گیریم که که حکم رسمی‌ شما بعنوان رئیس دیوان عالی‌ کشور مبنی بر ۲ ماه تعلیق در اجرای حکم اعدام در مورد دلارا دارابی هیچ اهمیتی برای قضات پایین تر، مسئولین زندان و مجریان حکم اعدام در شهر رشت نداشت

 

گیریم که خانواده مقتول یک روز قبل از اعدام اصرار به اجرای فوری اعدام دلارا دارابی  کردند

 

گیریم که تکرار بیشمار واژه “بخشنده و مهربان” که سر آغاز هر سوره قرآن که کتاب مقدس مسلمانان است هیچ ربطی‌ به سرنوشت دلارا دارابی نداشت

 

گیریم که تمامی ۱۱ نکته درج شده در بالا صحت داشته ، ولی آیا

 

طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران، آیا این حق قانونی دلارا دارابی نبود که قبل از اعدام او، به خانواده و وکیلش ۴۸ ساعت فرصت و اطلاع رسمی‌ بدهند؟

دست کم و به عنوان یک انسان، یک مسلمان و یک ایرانی‌ و بنا به قوانین جمهوری اسلامی ایران آیا دلارا دارابی این حق را داشت که درهنگام اعدام، خانواده و یکی از وکلایش حضور داشته باشند؟

 

در روز اعدام دلارا دارابی آیا قوانین جمهوری اسلامی ایران پامال شد  یا نه؟

 

 چرا فردی چون دلارا در پیش قانون بخاطر قتل مسؤل شناخته میشود در صورتیکه آنان که اقدام به قتل غیر قانونی دلارا شدند هنوزدر مقابل قانون مسوول شناخته نشده اند؟

 

 آیا باید قوانین درج شده جمهوری اسلامی ایران مورد اجرأ قرار گیرد یا این که این قوانین تنها کلمات و نوشتاری هستند که هر مقام رسمي‌ با نام و لباسی میتواند آنها را زیرپا بگذارد؟

 

حضرت آیت الله ، بعنوان رئیس قوه قضاییه  ، اگر انتظار دارید که ایرانیان به قوانین احترام گذاشته و به آن طبق مندرجات آن عمل کنند و هنگام قانون شکنی مسوول شناخته شوند، پس در آن صورت آنان که مسؤل قتل غیر قانونی  دلارا دارابی بودند نیز باید تحت پیگرد و مجازات قانونی قرار گیرند

 

با احترام،

 

سازمان نوجوانان را اعدام نکنید

Head of the Judiciary

Ayatollah Mahmoud Hashemi Shahroudi

c/o Director, Judiciary Public Relations and Information Office

Ardeshir Sadiq

Judiciary Public Relations and Information Office

No. 57, Pasteur St., corner of Khosh Zaban Avenue

Tehran, Iran

Email:               info@dadiran.ir  (In the subject line write: FAO Ayatollah Shahroudi)

Salutation:        Your Excellency

 

Judiciary spokesperson

Alireza Jamshidi

Howzeh Riyasat-e Qoveh Qazaiyeh / Office of the Head of the Judiciary

Pasteur St, Vali Asr Ave., south of Serah-e Jomhuri

Tehran 1316814737, Iran

Email:              info@a-jamshidi.ir

Salutation:        Dear Sir

 

COPIES TO

Leader of the Islamic Republic

Ayatollah Sayed ‘Ali Khamenei, The Office of the Supreme Leader

Islamic Republic Street – End of Shahid Keshvar Doust Street, Tehran, Islamic Republic of Iran

Email:               info_leader@leader.ir

via website: http://www.leader.ir/langs/en/index.php?p=letter (English)

http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=letter (Persian)

Salutation:                           Your Excellency       

 

Director, Human Rights Headquarters of Iran

Mohammad Javad Larijani

Howzeh Riyasat-e Qoveh Qazaiyeh / Office of the Head of the Judiciary

Pasteur St, Vali Asr Ave., south of Serah-e Jomhuri

Tehran 1316814737, Iran

Fax:                        +98 21 3390 4986 (please keep trying)

Email:                    info@dadgostary-tehran.ir (In the subject line write: FAO Javad Larijani)

Salutation:          Dear Mr Larijani

and to diplomatic representatives of Iran accredited to your country.

جمعه ها خون جای بارون می چکه

 یاد دل آرا دارابی و سخنی با مسئولین

ساعت حدود ده شب بود. داشتم با هم بندی های خودم کپ می زدم. یک لیوان چای داغ برای خودم ریختم و رفتم روی تختم نشستم. با خودم خیلی فکر کردم. چای داغ رو توی دست چپم گرفته بودم و به خودم می گفتم. ای کاش اولیاءدم مهین به این نتیجه برسند که من بی گناهم و رضایت بدهند و من از زندان که شش سال زجر می کشم آزاد بشم. به خودم می گفتم که واقعا چرا من به پدرم گفتم مهین رو من کشتم. به فکر آزادیم بودم و درس خوندن و اینکه … خدایا یه کاری کن من از زندان بیام بیرون. یک دفعه صدای صوت در رو شنیدم. ماموری گفت که دلارا دارابی حاضربشه بیاد بیرون که ملاقات داره. من خیلی تعجب کردم. چون صبح با مادر و پدرم ملاقات کردم و اونها رو از نزدیک دیدم. پدرم قول داده بود که رضایت اولیاءدم رو بگیره. حاضر شدم و رفتم بیرون از بندم. اصلا با هم بندیهای خودم هم نتونستم خداحافظی کنم. من رو به یک سلول انفرادی بردند. همه جا تاریک تاریک بود. فقط نور کوچکی وارد سلول شد. خیلی ترسیده بودم. فضای خیلی وحشتناکی بود. خوابم نمی برد. ساعتها گذشت. صدای اذان به کوشم خورد. نمی دونم ساعت چند بود. روی زمین نشسته بودم و فکر می کردم که نکنه من رو بخوان اعدام کنند. رنگم پریده بود. من سنی نداشتم وقتی اومدم زندان 17 سالم بود و الان 23 سالمه. همینطور که مات  و مبهوت مانده بودم. در سلول باز شد. چند نفر اومدن و من رو بردند بیرون. حالت خشن و ناراحتی داشتند. رفتم و رفتم تا به یک سالنی رسیدم. طناب دار، روبروی من بود. ترسم بیشتر شد. قلبم شروع کرد به تپیدن. تمام تن و بدنم می لرزید. زبونم بند اومده بود. یکی از اونها به من گفت که امروز روز اعدام توست. گفتم ما داریم رضایت می گیریم. دو نفر از بچه های مرحوم هم اونجا بودند. از اونها خواستم که من رو ببخشند. هیچ کس نبود که به حرفهای من گوش بده و قبول کنه که من بی گناهم. من فریاد می زدم که من نکشتم ولی هیچ کس باور نمی کرد. من بچه بودم. نمی فهمیدم که چیکار کردم. تلفنی برای من اوردند. گفتند که به خونتون زنگ بزن و بگو که لحظه های آخره عمرته. شماره خونمون رو گرفتم. مادرم گوشی رو برداشت. شروع کردم به گریه کردن و التماس کردن. مادرم دلداریم می داد و می گفتم. اعدامت نمی کنند عزیزم نگران نباش. مادرم هم باورش نمی شد. هیچ کس حرفهای من رو باور نمی کرد. گفتم مامان من طناب دار و دارم می بینم. بعد به پدرم گفتم و تلفن قطع شد. نمی تونستم راه برم دو نفر دستهای من رو گرفتند و با زور من رو به طرف چوبه دار بردند. زانوم به زمین می خورد. بالاخره به صندلی رسیدم. بازم نمی دونستم کاری کنم. خدا خدا می کردم که یکی نجاتم بده ولی هیچ کس نبود. یک نفر طناب دار رو به گردن من انداخت. هیچ چیز نمی شنیدم. فقط التماس و گریه می کردم. آخه من گناهی نداشتم. چرا باید می مردم. طناب دار رو روی گردنم سفت کردند. مدتی نگذشت که یک نفر نمی دونم کی بود. صندلی رو از زیر پام کشید. یک دفعه همه جا به نظرم سفید اومد. همه جا سکوت بود…

دل آرا دارابی اعدام شد.

هفته گذشته برای برخی از خبرنگارها روز سخت و پر کاری بود. آنها خبری شکه کننده شنیده بودند. آقای جمشیدی در نشست خبری خود فرمودند که در قانون جایی ذکر نشده که نتوان روز جمعه کسی را اعدام کرد. این جمله برای من که وکیل سی کودک اعدامی بوده ام و از نزدیک با روحیات و خصوصیات اخلاقی این نونهالان آشنایی داشتم بسیار دردناک بود. ایشان به خوبی می دانند که روز جمعه در عرف و عادت ما ایرانیها روزی مقدس و دارای ارج و ارزشی خاص است. این روز، روز استراحت، تفریح، گشت و گذار، دعا و نیایش، صله ارحام و به دور ریختن کینه و غرور و در جمله تصفیه نفس و روح و جسم است. دل آرا دارابی در صبح روز جمعه بی آنکه خانواده و وکیل مدافعش مطلع باشند به پای چوبه دار رفته و به دار آویخته می شود. و حال آیا نمی توان چنین استنباط کرد که مامورین اجرای حکم دل آرا قصد و غرضی داشته اند که در روز تفریح و استراحت خود دست به خون ریزی قانونی زده اند. به خوبی می دانیم که امروزه فلسفه مجازاتها انتقام جویی نیست و وظیفه دستگاه قضایی هم چنین نبوده و نیست. ولی نوع اجرای حکم دل آرا خلاف آن را به اثبات می رساند. و من نگران چنین روندی هستم. به همین جهت از ریاست قوه قضاییه می خواهم که هرچه سریعتر قدرت را از دست افرادی که به دنبال انتقام گیری در سیستم قضایی هستند بگیرند.

تا قدرت با عدالت توام گردد. که اگر چنین نشود امنیتی حاصل نخواهد شد. به خوبی می دانیم که اجرا کنندگان حکم دل ارا،  در اسفند ماه سال گذشته حکم سنگسار مردی را برخلاف دستور و بخشنامه ریاست محترم قوه قضاییه اجرا نمودند. که این و اجرای چنین احکامی باعث مخدوش شدن چهره پاک نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران می گردد.

گفتند دل آرا دارابی در زمان اجرای حکم وکیل نداشته و وکیل خود را عزل نموده است.(روابط عمومی دادگستری رشت) این بدترین عذری است که می توان به میان آورد. مقام قضایی که سالها، حقوق خوانده و به مبانی قانونی آشناست باید این را بداند که بدیهی ترین موضوع در علم حقوق عزل وکیل در دعاوی است. اگر موکلی وکیل خود را عزل  کند مراتب عزل می بایست به وکیل ابلاغ شود. و اگر محکوم به اعدامی به پای چوبه دار می رود می بایست وکیلی داشته باشد تا حقوقش حفظ شود تا مبادا برخلاف آیین نامه نحوه اجرای قصاص عملی صورت پذیرد. از کجا معلوم که دل آرا را قبل از مرگ زجر کش نکرده باشند. چه کسی از طرف او آنجا بود تا صحت اعدام را تصدیق کند. حقیر وکالت دل آرا را پذیرفته و قراربر آن بود تا اگر وقتی برای اجرای حکم در نظر گرفته شود در محل اجرا حاضر شوم. ولی نمی دانم که چرا بدین گونه دل آرا اعدام شد و فرصتی برای ایفای دین نیافتم.

دلارا دارابی در زمان ارتکاب جرم 17 سال بیش نداشت. حتی اگر قتل را منتسب به وی بدانیم – که چنین نیست – به استناد ماده 37 کنوانسیون حقوق کودک و بند 6 ماده 5 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، حکم به اعدام کودکی که در کمتر از 18 سال مرتکب جرم شده باشد فاقد وجاهت بوده و اجرای آن نیز غیرقانونی است. بارها گفته ام که در سال 1372 کنوانسیون حقوق کودک به تصویب نمایندگان مجلس شورای اسلامی رسید. در ماده 37 این کنوانسیون مجازات مرگ برای افرادی که کمتر از 18 سال دارند ممنوع شده است و متعاقب آن شورای نگهبان نسبت به این مقرر در حکم قانون ایرادی نگرفته و آن را مطابق با شرع و قانون اساسی اعلام نمودند. بنابراین به استناد ماده 9 قانون مدنی، قضات دادگستری مکلف بوده و هستند که در احکام خود این ماده قانونی را لحاظ و حکم به اعدام یا قصاص اطفال زیر 18 سال صادر ننمایند. متاسفانه تا کنون آرای بسیاری بر محکومیت این دست از کودکان صادر و حکم صادره نیز به ناروا اجرا شده است. و به همین دلیل اجرای حکم دل آرا دارابی و دیگر محکومین به مجازات مرگ که در کمتر از 18 سال مرتکب جرم شده اند برخلاف صراحت قانون است.

ایرادات بسیاری در پرونده دلارا دارابی وجود داشت که اگر با دقت و بی طرفانه مورد بررسی قرار می گرفت حقیقت روشن می شد. از لحاظ عدالت کیفری بدیهی است که وجود کوچکترین ایراد و ابهام در پرونده های اینچنینی، صدور حکم را با شبهه جدی مواجه می کند که بالتبع اجرای چنین احکامی نیز پسندیده نیست. مضاف بر اینکه جان آدمی در میان بوده و اگر جان از بدن خارج گردد همچون جان دل آرا دیگر نمی توان اعاده نمود. پس از لحاظ شرعی، قانونی و وجدانی نیز چنین احکامی نمی بایست به مرحله اجرا رسد و ریاست محترم قوه قضاییه به عنوان بالاترین مقامی که احکام مربوط به قصاص را طبق ماده 205 قانون مجازات اسلامی تنفیذ می فرمایند. می بایست دقت نظری بیشتری در این مورد نماید.

به هرتقدیر دل آرا از میان ما رفت. ولی واقعا انصاف نبود که این گونه نوجوانی از این مرز و بوم به دار آویخته شود. روحش شاد.

لازم می دانم نکته ای را اعلام کنم و آن اینکه قبل از به دار آویختن دل آرا اینجانب هیچ گونه مصاحبه ای با هیچ رسانه ای انجام ندادم و برخلاف نظر برخی از دوستان سکوت اختیار کردم تا اولیای دم رضایت دهند و ژرونده بیش از این جنجالی نشود. ولی وقتی بی عدالتی که بر دل آرا رفت را به عینه مشاهده کردم. به دلیل ایرانی بودنم و عشق به میهنم و اینکه به هیچ عنوان مایل نیستم چهره کشورم توسط برخی از مسئولین مخدوش شود تحمل نکرده و بی قانونی ها را مو به مو عنوان کردم. و مسئولین بدانند که همیشه افرادی هستند که نظاره گر اعمالشان بوده و به عبارت دیگر وجدان ایرانیان همیشه بیدار است و خود قضاوت خواهند کرد که چه بر دل آرا رفته است.

+ نوشته شده توسط محمد مصطفایی 

ACTION CALL: Letter to Ayatollah Shahrudi about Delara Darabi

Stop Child Executions has sent the following letter about Delara Darabi to Iran’s head of judiciary, Ayatollah Shahrudi asking him to bring those responsible for Delara’s illegal execution to justice. 

To prevent repeat of such injustices we must strongly demand accountability for such inhumane actions. 

We ask everyone to also send this or similar demand with your name to the office of Ayatollah Shahrudi and others addresses listed below as soon as possible.  Please also post it on different internet sites and send to your email list and ask to be forwarded. We will also post and send the letter in Persian after translation. 

“In the name of God, the Merciful, the Compassionate”             

                    Quote from Quran 

 

Your Excellency Ayatollah Shahrudi, the head of Judiciary of the Islamic Republic of Iran: 

The unexpected news of the execution of Ms. Delara Darabi in the prison of city of Rasht has raised many questions in the minds of the caring citizens of Iran and the world.

Despite your official order for a two month stay of the execution and without any prior notice to her family or attorneys, in the early morning hours of Friday May 1, 2009 Delara Darabi was hanged.

According to official laws of the Islamic Republic, Iranian juveniles convicted to death sentence only after 48 hours official notice to the family and attorneys and only in their presence can be executed; however neither of these requirements was met in the case of Delara Darabi.

Your Excellency Ayatollah Shahrudi:

Presuming that the Islamic Republic despite its official ratifications of the both UN Conventions of the Rights of the Child and the Rights of Prisoners which had also been approved by Iran’s Guardian Council has no obligation in their implementations and can execute those juveniles who have committed a crime before the age of 18:

Presuming that the Islamic Republic of Iran has no obligation to respect the international laws as its own after they have already been approved by the Iranian parliament:

Presuming that it was legal and just that the initial court hearing of Delara Darabi continued its session without the presence of her first attorney:

Presuming that a few hours of court time were sufficient enough to decide the life or death of a young girl:

Presuming that the initial confession that was taken from Delara Darabi was true and a scared 17 year old minor should not have been made aware of her self-incrimination rights and consequences of such confession before obtaining it:

Presuming that the five years that Delara languished in prison, claiming her innocence until the end had no weighted significance:

Presuming that Delara Darabi had no legal appeal rights for reconstruction of the murder scene to establish whether or not this small framed left-handed girl committed the offence or not:

Presuming that Delara Darabi was guilty of murder beyond a reasonable doubt and her 17 years of age had no bearing on the death penalty verdict:

Presuming that your official order as the head of the judiciary to grant a two month stay of execution for Delara Darabi had no significance to the lower judges, prison officials and the executioner in the city of Rasht:

Presuming that the victim’s family insisted on Delara Darabi’s immediate execution the day before she was hung:

Presuming that the numerously repeated words of “merciful and compassionate” in the very beginning of every chapter of the Muslim holy book Quran had no relevance to Delara Darabi’s fate:

Presuming all of the above 11 points:

  • In accordance to the laws of the Islamic Republic of Iran was it not Delara Darabi’s right, for her family and attorney to be given 48 hours official notice before her execution?
  • And at the very least as a human, a Muslim and an Iranian and according to the laws of the Islamic Republic of Iran did Delara Darabi have the right to have her family and attorney present at the time of hanging?
  • On the day of the hanging of Delara Darabi were the laws of the Islamic Republic of Iran violated or not?
  • Why is one like Delara held responsible before the law for murder while the others responsible for her illegal execution are not?
  • Should the written laws of the Islamic Republic of Iran be implemented or are they simply written words that can be violated by anyone with an official title or clothing?

Your Excellency, as the head of the judiciary if you expect Iranians to respect and act according to the written laws and be held responsible when the laws are broken, then also those who were responsible for the illegal execution of Delara Darabi should be brought to justice. 

Respectfully, 

Stop Child Executions

SEND TO:

Head of the Judiciary

Ayatollah Mahmoud Hashemi Shahroudi

c/o Director, Judiciary Public Relations and Information Office

Ardeshir Sadiq

Judiciary Public Relations and Information Office

No. 57, Pasteur St., corner of Khosh Zaban Avenue

Tehran, Iran

Email:               info@dadiran.ir  (In the subject line write: FAO Ayatollah Shahroudi)

Salutation:        Your Excellency

 

Judiciary spokesperson

Alireza Jamshidi

Howzeh Riyasat-e Qoveh Qazaiyeh / Office of the Head of the Judiciary

Pasteur St, Vali Asr Ave., south of Serah-e Jomhuri

Tehran 1316814737, Iran

Email:              info@a-jamshidi.ir

Salutation:        Dear Sir

 

COPIES TO

Leader of the Islamic Republic

Ayatollah Sayed ‘Ali Khamenei, The Office of the Supreme Leader

Islamic Republic Street – End of Shahid Keshvar Doust Street, Tehran, Islamic Republic of Iran

Email:               info_leader@leader.ir

via website: http://www.leader.ir/langs/en/index.php?p=letter (English)

http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=letter (Persian)

Salutation:                           Your Excellency       

 

Director, Human Rights Headquarters of Iran

Mohammad Javad Larijani

Howzeh Riyasat-e Qoveh Qazaiyeh / Office of the Head of the Judiciary

Pasteur St, Vali Asr Ave., south of Serah-e Jomhuri

Tehran 1316814737, Iran

Fax:                        +98 21 3390 4986 (please keep trying)

Email:                    info@dadgostary-tehran.ir (In the subject line write: FAO Javad Larijani)

Salutation:          Dear Mr Larijani

and to diplomatic representatives of Iran accredited to your country.

 

سه سال با دلارا دارابي

 آسيه اميني

بار اولي که او را ديدم سه سال پيش بود. قرار ملاقات داشت در زندان رشت با خانواده اش. با چادر گل گلي آمد نشست. نه، ‏قبل از اينکه بنشيند محکم در آغوشم گرفت و با دشت نم اشکش را پاک کرد. صدايش مي لرزيد. نگاهش را از من مي ‏دزديد. نمي دانم چرا. انگار که از چيزي خجالت بکشد. انگار نمي خواست ببينم که نقاشي که تابلوهايش را به خانه ام برده ام ‏حالا در زندان روبروي من نشسته است. دستش را که گرفتم انگار به يک فلز سرد دست زده ام. مانتوي آجري رنگي به تن ‏داشت و مويش را رنگ کرده بود. بعدها مادرش گفت ما دائما از او مي خواهيم به سرو وضعش برسد شايد بتوانيم از ‏افسردگي اش کم کنيم. لباسهاي شاد برايش مي خريم. همه چيزهايش را با رنگهاي شاد انتخاب مي کنيم. اما پشت اين لباس ‏شاد دختر نازک اندامي نشسته بود که از شدت لاغري پشتش غوز مي کرد. دختر غمگيني که با من از آرزوهايش حرف مي ‏زد :‏

‏” از وقتي خيلي بچه بودم آرزو مي کردم يک نقاش يا نويسنده معروف بشوم. حالا به آرزويم رسيده ام. اما خودم کجايم؟!”‏
دائما با دست پيشاني اش را فشار مي داد. گفتم چي شده؟ گفت سر درد دارم. خيلي شديد. و باز خنديد. آرام و غمگين. گفتم ‏بايد براي نمايشگاه نقاشي اش خودش مطلبي بنويسد که در ورودي نمايشگاه براي خير مقدم به بينندگان نمايشگاهش قرار ‏بدهم. با خنده گفت حتما مي نويسم. مي دهم باباخرم بياورد ( دلارا به وکيلش عبدالصمد خرمشاهي مي گفت بابا خرم). ‏
و حالا من باز هم راهي رشت هستم. اين چندمين بار است؟ يادم نيست. صبح امروز ( جمعه يازدهم ارديبهشت) عبدالصمد ‏خرمشاهي در يک اس.ام.اس کوتاه برايم نوشت که حکم دلارا اجرا شد! ‏

ناباور با او تلفني صحبت کردم. در راه رشت بود. راهي که من هم بعد از نيم ساعت مسافرش شدم. ‏

خانواده خانه را عوض کرده اند. براي سومين بار. به اين خانه تابحال نيامده بود. صداي فرياد از داخل حياط شنيده مي ‏شد… ‏

گزارش از مادر و خواهراني که از خدا به التماس مي خواهند تنها يک بار ديگر به آنها فرصت بدهد که دخترشان را ‏درآغوش بگيرند چه فايده اي دارد؟ ‏

خانه پر از سوال است. مادرش زني که هميشه او را آرام و سنگين و منطقي ديده بوديم چنان هوار مي کشد که فکر مي کنم ‏فرياد چند سال حرف نگفته را در گلو دارد؟! به نام صدايمان مي کند و داد مي زند: تو تا حالا ديده اي کسي را روز روشن ‏آن هم جمعه اعدام کنند؟ چرا فرصت ندادند حتا ببوسيمش، با او خداحافظي کنيم؟ چرا اجازه ندادند براي آخرين بار دخترم را ‏بغل کنم؟ ما دوماه وقت داشتيم. و داد مي زند رو به ما که : مگر قرار نبود رضايت بگيريد؟ … ‏

و پاسخي براي اين سوالها نبود. نه پيش من. که وکلايش هم جوابي نداشتند. ‏

دلارا دارابي متهم به قتلي بود که با اقرار خودش مجرم شناخته شد و حکم قصاص دريافت کرد. روزي که مهين دارابي به ‏قتل رسيد پدر دلارا بي آنکه سخنان دخترش را بشنود و توضيح او را بجويد، فقط از روي احساس وظيفه و اعتماد به ‏دستگاه قضايي او را به پليس تحويل داد. دلارا که هميشه سوگلي پدرش بود و او را ستايش مي کرد، و از طرفي مي دانست ‏که اگر قتل را به گردن نگيرد، پسري که عاشقش است به طناب سپرده مي شود، به خاطر قهر با پدر و مهر آن پسر، قتل را ‏به گردن گرفت. اينها روايتي است که نه فقط خانواده دلارا بلکه خود او بارها گفته است. وقتي پدر بعد از چند روز به سراغ ‏دخترش مي رود با روزه سکوت او روبرو مي شود . غافل از اينکه در همان چند روز او قتل را به گردن گرفته و بارها ‏اقرار کرده است که خودش مرتکب قتل مهين دارابي شده است. ‏

در ديدار با پدر او حرف نمي زند و پس از گريه پدر و وقتي که او نااميد دخترش را ترک مي کرده مي گويد: چه فرقي مي ‏کند وقتي تو مرا دوست نداري؟ پدر مي گريد و با التماس مي گويد : تو فقط به من بگو چه شد؟ و او مي گويد : تو باور مي ‏کني که دخترت بتواند آدم بکشد؟ تو باور مي کني که من قاتل باشم؟!… ‏

و اينگونه بود که يکي از مشهورترين وکلاي رشت را براي دادگاه اول او استخدام مي کنند. وکيلي که در نخستين جلسه ‏دادگاه موکل 17 ساله اش حاضر نمي شود در حالي که همه متهمان ديگر و اولياء دم با وکلايشان در جلسه دادگاه بوده اند. ‏با اين وجود دادگاه تشکيل مي شود! و معلوم است که در برابر وکلاي خبره طرفين دعوا يک دختر  17ساله چگونه مي ‏تواند از خودش دفاع کند؟ ‏

‎دير آمديم‎

نوشتن از گزارشي که راوي آن سه سال با اميد و اطمينان آن را دنبال کرده و با آن زندگي کرده است، آسان نيست. پايان اين ‏داستان هرگز آنگونه نشد که ما اميد داشتيم. اما بازخواني آن شايد به دختران و پسران نوجوان محکوم به اعدام از اينرو ‏کمک کند که بدانيم ترازوي عدالت، يک ماشين مکانيزه نيست که خودبخود حق را تميز بدهد. قانون و نظارت قانوني لازم ‏است تا بدانيم روند دادرسي هاي ما چگونه طي مي شود. ‏

باري اگرچه گام نخست در دادگاه دلارا با نبودن وکيل اولش به نادرستي برداشته شد، اما با گرفتن وکلاي ديگري که بر ‏پرونده لايحه دفاع قوي نوشتن و استدلال بسيار کردند در مورد اينکه دلارا با منطق عقلي نمي تواند قاتل باشد، باز هم ‏تغييري در نتيجه حکم صادر شده در دادگاه هم ارز ديده نشد و اينبار قاضي جاويد نيا که اينک دادستان رشت نيز شده است، ‏دلارا دارابي را محکوم به اعدام کرد. ‏

‎رضايت‎

رضايت گرفتن از صاحبان خون هم حکايت غريبي است که هي تکرار مي شود. بعد از برگزاري نمايشگاه دلارا دارابي در ‏مهرماه سال85 در زمستان همان سال براي اولين بار براي گرفتن رضايت از صاحبان خون اقدام کرديم. نتيجه ناخوشايند ‏آن جاي گفتن ندارد. هميشه گفته ام که شايد اگر حاشيه هايي بر پرونده دلارا نمي نشست، امروز خبرهاي بهتري براي گفتن ‏داشتيم. کينه هاي فاميلي گاه چنان درهم گره مي خورد که بازگشودن آن کار هرکسي نيست. و اين پرونده حاشيه بسيار ‏داشت. دعوا دعواي دو فاميل بود و ما آن وسط بيگانه بوديم. گره بايد به دست خودشان باز مي شد که نشد.‏

روز هفتم عيد نوروز امسال بود که شبي وکيل دلارا تماس گرفت. گفت به او گفته اند مي خواهند حکمش را اجرا کنند. يک ‏ماهي بود که به زندان لاکان رشت منتقل شده بود. گفتم چرا؟ گفتند استيذان که دارد و خانواده هم پي گيرند. گفتم چه کنم به ‏جز رضايت؟ … و قرار بر همين شد. ‏

بار آخري که اجراي حکم قطعي شد، دير بود و فرصت اندک. اما در آخرين ساعتها دو ماه وقت خريده شد. از که؟ نمي ‏دانم! زيرا کسي که وقت مي دهد لابد آن قدر به اجراي دستورش اطمينان دارد که آن را ابلاغ و اعلام مي کند. همه رسانه ‏ها خبر دو ماه وقت براي دلارا دارابي نقش زنداني اعلام کردند. ‏

و ما باز دست به کار شديم. دوستي گفت نامه اي بنويس. اينبار نه خطاب به رئيس قوه قضائيه و نه به هيچ مقام ديگري. نامه ‏اي بنويس خطاب به اولياء دم تا براي آن امضا جمع کنيم و بار ديگر براي رضايت اقدام کنيم. پذيرفتم بي چون چرا و نامه ‏نوشته شد و بيش از پنجاه نفر از اهل فرهنگ و هنر و ادبيات اين سرزمسن پاي آن امضا گذاشتند. از شاعران و نويسندگان ‏گرفته تا موسيقيدانان و نقاشان و سينماگران. در بخشي از اين نامه آمده بود:‏

‏”… اگر چه بسيار سخت و جانفرساست، اما اجازه دهيد فرزندان ما بياموزند که خشونت و جنايت ، سبک و سياق و منش ‏بزرگان نيست. اجازه دهيد ديگران از شما بياموزند که در قبال مرگ، زندگي بخشيده ايد، در ازاي محنت، مهر بخشيده ايد و ‏در برابر خشونت، نيکي نشان داده ايد. ‏

ما امضا کنندگان اين نامه که عمري را در راه ائتلاي فرهنگ ايران زمين سپري کرده ايم از شما درخواست کنيم که با ‏بخشودن دلارا دارابي به او و جوانان اين خاک پرگهر ، راه نيک زيستن را نشان دهيد تا اميد ببنديم به روزي که در ‏فرهنگ اين سرزمين شادابي و نيکي، جاي حشونت و پرخاش و جنايت را بگيرد.”‏

اما اين نامه هرگز به جايي برده نشد. در فرصتي که براي جلب رضايت داده شده بود و ما سرگرم چانه زني با روشنفکران ‏براي حمايتشان در حد يک امضا بوديم، شب جمعه در زندان رشت دلارا را به نام خواندند. به او گفته شد که ملاقاتي دارد . ‏او گمان برد که خانواده اش و اولياء دم قرار است براي رضايت با هم توافق کنند. با اين اميد بندش را ترک کرد. ‏

بار دوم که نامش را صدا زدند. ساعت 7 صبح بود و در اين فاصله نمي دانيم به او چه گفته شد. ساعت 7 صبح با خانواده ‏اش تماس گرفت. روز جمعه بود و همه در خواب. اولين حرف دلارا به پدرش اين بود که مرا براي اجراي حکم مي برند. ‏پدرش گفت: مگر مي شود؟ امروز جمعه است دخترم! نترس امکان ندارد امروز اعدامت کنند. دلارا اصرار کرد که از پاي ‏طناب صحبت مي کند و دار ، مقابل اوست. و صداي ديگري در گوشي تلفن به پدر مي گويد: همه آنچيزي که فکر نمي ‏کردي شدني است!

خانواده سراسيمه تا زندان مي رود و راهشان نمي دهند به درون و اجراي حکم با رضايت دو دختر مهين دارابي که در ‏زندان حاضر بودند صورت گرفت . ‏

‎بهت‎

نه در رشت و نه بعد از بازگشت به تهران و نه همين نيم ساعت پيش که خواهرش برايم صورت سفيد او را موقع شستن ‏توصيف مي کند، از بهت در نيامده ام. از فردا دوباره تيغ منتقدان اين نوشته را نشانه مي روند که از متهم و محکوم و قاتل ‏قهرمان نسازيد! اين گزارش ناظر بر سرگذشت هيچ قهرماني نبوده و نيست. رابطه شخصي من و دلارا و هرکس ديگري با ‏او، و نيز هنرمند و نقاش بودنش ، عاطفي و حساس بودنش و هر صفت ديگر نه حق قانوني به او اضافه مي کند و نه کم. ‏صحبت از قانون و حقوق قانوني متهمان و محکومان است. سوالهايي که هر گز در روند دادرسي دلارا دارابي به آن ‏پاسخي داده نشد. سوال از حقوق محکوم به اعدامي است که بالاترين مقام قضايي به او وقت براي جلب رضايت داده است. ‏کدام مقام قضايي مي تواند بالاتر از حکم رئيس قوه قضائيه به اجراي حکم پيش از موعد، بدون حضور وکيل، بدون اطلاع ‏خانواده و به اين شيوه اي که پر از وهم و گمانه زني است دستور دهد؟ ‏

وقتي سخن از قانون مجازات اسلامي است، مساله وهن اسلام و حکومت ديني مطرح مي شود. آيا وهني بالاتر از اين؟ که ‏دختر 22 ساله اي را بدون امکان خداحافظي با خانواده اش بالاي دار ببرند؟ و آيا اينگونه اجراي حکم کردن آن هم در روز ‏غير معمول جمعه و در ساعت غير معمول جز ان است که تداعي کننده سوالهاي بي جوابي باشد که به زمزمه يا صريح ‏بيان مي شود؟ که دلارا قرباني دعواي سياسي بين کساني شد که مخالف يا موافق اعدام کودکانند؟! ‏

بهت، گريبانمان را رها نمي کند. امروز 12 ارديبهشت ، دلارا را در بهشت رضوان رشت به خاک سپردند. بدن سردش را ‏خواهرش شست. و ما که از بهت در اييم، قرباني بعدي در راه است تا در فاصله بهت هاي ما، آنچه که فراموش شود، ‏داشتن قانوني است که زندگي فرزندانمان را پاس بدارد.‏

اعتراض به اعدام دلارا در 22 کشور

سارا مقدم  roozonline

بيش از بيست و دو کشور جهان روز گذشته به دعوت سازمان عفو بين الملل، مراسمي را در اعتراض به حکم اعدام دلارا ‏دارابي و ساير نوجوانان در ايران برگزار کردند. بيشتر اين تجمع هاي اعتراض آميز در مقابل سفارتخانه هاي ايران در ‏کشورهاي مختلف برگزار شد. ‏

دروري دايک از سازمان عفو بين الملل در توضيح اين خبر مي گويد: کشورهايي که نام آنها براي اجراي مراسم، تاکنون ‏به دستمان رسيده است عبارتند از: بريتانيا، بلژيک، نروژ، لهستان، کانادا، فرانسه، ايتاليا، سوئيس، افريقاي جنوبي، ‏بورکينوفاسو، سوئد، آلمان، جمهوري چک، ونزوئلا، مالزي، هلند، سنگال، اسپانيا، امريکا، مالزي، مراکش و اتريش. ‏

دروري دايک در مورد تجمع روز گذشته در لندن مي گويد: ساعت ‏‎16:30‎‏ در مقابل سفارت ايران در لندن جمع شديم. ‏حدود 50 نفر بوديم. يا يک نامه، يک دسته گل و عکسي از دلارا رفته بوديم تا نامه را به مديران سفارت ايران بدهيم. در ‏جمع ما آيرن خان دبيرکل سازمان عفو بين الملل و اليستير کارميشل از نمايندگان مجلس بريتانيا هم حضور داشتند. اين دو ‏نفر رفتند و در سفارت را زدند. اما کسي در را باز نکرد. البته از ابتدا هم مي دانستيم که اين کار را نخواهند کرد. ‏

دايک ادامه مي دهد که در اين مراسم دبير کل سازمان عفو بين الملل گفت که هنوز خاک قبر دلارا دارابي در ايران خشک ‏نشده که ايران براي اعدام دو فرد ديگري که در زير 18 سالگي مرتکب جرم شدند آماده مي شود. ‏

وي با اشاره به امير خالقي و صفر انگوتي دو محکوم به اعدام نوجوان که روز گذشته توانستند براي جلب رضايت از ‏اولياء دم يک ماه وقت بگيرند، تاکيد مي کند: اگر چه اين دو نفر امروز به طور موقت براي يک ماه حکم اعدامشان متوقف ‏شد، اما در واقع آنها نجات نيافته اند. زيرا دلارا دارابي نيز از رئيس قوه قضائيه ايران يک ماه فرصت گرفته بود اما قبل از ‏اينکه اين فرصت تمام شود، اعدام شد. ‏

اين مسوول عفو بين الملل ادامه مي دهد که نه تنها بايد نوجوانان از اعدام و مرگ محافظت شوند، بلکه لازم است از نظر ‏روحي نيز به آنان کمک شود که بتوانند خود را بازسازي کنند و به جامعه برگردند. ‏

اليستير کارميشل نيز، که از جمله نمايندگان اسکاتلند در مجلس بريتانيا و رييس شوراي انجمني است که براي لغو حکم ‏اعدام تلاش مي کنند، تاکيد دارد: زماني که من خبر اعدام دلارا را شنيدم در اسکاتلند بودم. بسيار غمگين شدم و به نظرم ‏رسيد که واقعا بايد براي پيشگيري از اعدام نوجوانان کاري انجام دهيم. وي ادامه داد: دولت ايران به جامعه جهاني با ‏امضاي کنوانسيون حقوق کودک و ميثاق جهاني حقوق سياسي و مدني قول داده است که جلوي اعدام نوجوانان را بگيرد. ‏بنابراين وظيفه ما اين است که به دولت ايران يادآور شويم که بايد به تعهدات خودش پايبند باشد. ‏

‎فرصتي جديد براي دو نوجوان محکوم‎
تجمعات روز گذشته در شرايطي برگزار شدند که همزمان، امير خالقي و صفر انگوتي که در فهرست ده نفره اعداميان روز ‏چهارشنبه زندان اوين قرار داشتند، در پاي چوبه دار، به دستور رييس قوه قضاييه يک ماه فرصت يافتند تا براي جلب ‏رضايت صاحبان دم تلاشي مجدد را انجام دهند.‏

محمد مصطفايي وکيل متهمان با بيان اين مطلب در توصيف وضعيت شب گذشته در مقابل زندان اوين اظهار مي دارد: شب ‏هول انگيزي بود. افراد زيادي جلوي زندان اوين جمع شده بودند. برخي از آنها از خانواده هاي اعداميان بود. برخي، از ‏اولياء دم بودند و عده اي هم براي کمک به رضايت گرفتن حضور داشتند. از همه طرف صداي يا حسين و صلوات به گوش ‏مي رسيد. ‏

به گفته اين وکيل: وقتي به لحظه هاي اجراي حکم نزديک مي شديم خانواده هاي صاحب خون را بنام صدا زدند و آنها را ‏وارد زندان کردند. بيکباره سکوت مرگ همه جا را گرفت. نفسها سنگين شده بود. در اين حين يک مادر، از خون فرزندش ‏گذشت و قاتل او را بخششيد. اين اتفاق باعث بلند شدن صداي صلوات و گريه حاضران از همه طرف شد. همه دور او جمع ‏شده بودند و کارش را مي ستودند. ‏

مصطفايي ادامه مي دهد که بعد از اجراي حکم هنوز نمي دانستيم چه کساني رفته و چه کساني مانده اند. تا اينکه سربازي ‏نام آنها را که مانده بودند خواند. موکلان هم در آنها بودند و البته متاسفانه چهار نفر اعدام شدند. ‏

يکي از اعدام شدگان ديروز زني به نام زهره نظرپور بود که به دليل همسرکشي حکم اعدام دريافت کرده بود. ‏

محمد مصطفايي همچنين درباره لايحه دادرسي اطفال که بعد از رسيدگي در کميسيون حقوقي مجلس به دليل اينکه در سال ‏‏85 کليات آن تصويب شده، ديگر وارد صحن علني نشده و يکسره راهي شوراي نگهبان خواهد شد (1)، مي گويد: يکي از ‏ايرادهايي که براي جلوگيري از اعدام نوجوانان به اين لايحه وارد است اين است که دست قاضي را براي صدور حکم باز ‏گذاشته است زيرا مي گويد که اگر نوجواني که زير 18 سال دارد به رشد عقلاني رسيده باشد، حکم او اجرا مي شود. به اين ‏ترتيب تشخيص اينکه کدام نوجوان به رشد عقلي رسيده است و کدام نوجوان نرسيده به عهده قاضي است که مثل جنون، ‏احتمالا از تشخيص پزشکي قانوني کمک مي گيرد. اما در واقع دست او براي صدور حکم با همين بند قانوني باز مي ماند. ‏

مصطفايي مي افزايد: لايحه فوق، مثل قانوني است که پيش از انقلاب درابن باره وجود داشت، با اين تفاوت که اصلا ‏مجازات مرگ براي زير 18 سال نداشتيم و اشد مجازات براي آنها 8 سال زندان بود. آنهم در کانون اصلاح و تربيت، نه ‏در زندان.

Protests in front of Iran Embassies in more than 22 countries

Source: Amnesty International    6 May 2009

Speaking at a gathering of anti-death penalty protestors outside the Iranian embassy in London today, Amnesty International Secretary General Irene Khan said:

“The earth on Delara Darabi’s grave has not dried yet as the Iranian authorities prepared to execute two more people who, like her, were accused of having committed crimes when they were still under 18. They were granted a one-month stay of execution this morning. This might not save them from the gallows considering that Delara was executed in spite of a stay of execution by the Head of the Judiciary in Iran.

“The Iranian authorities must put an end to capital punishment – this horrific and inhuman punishment denies both the victim and the perpetrator of their humanity.

“While the world has been moving towards a complete abolition of the death penalty, Iran has been steadily imposing and carrying out capital punishment in defiance of the world trend and to calls from its own people to end the death penalty

“Iran is a party to international treaties that forbid the execution of persons for crimes committed before age 18 – regardless of the crime they may have committed, including murder. Iran must respect its international obligations, stop breaching international law and accept that it is wrong to execute those who may have committed crimes when they were underage.

“Children deserve protection and rehabilitation, not death.”

Amnesty supporters were protesting this afternoon at the scheduled execution in Iran earlier today of two people – Amir Khaleqi and Safar Angooti – who faced execution despite having been convicted of offences that occurred when they were below the age of 18. Such executions are prohibited under international law. In the event, both executions were reportedly postponed for a period of a month.

Just last week, however, Delara Darabi, a 22-year-old Iranian woman who had been convicted of a crime she allegedly committed while aged 17, was executed despite a two-month stay in her case. Her execution has sparked international outrage. Today’s event saw Amnesty laying white lilies in remembrance of Delara Darabi at the door of the Iranian embassy. Irene Khan and scores of Amnesty activists were joined by Alistair Carmichael, Chair of the All-Party Parliamentary Group for the Abolition of the Death Penalty.






What you can do in Delara’s name…

May 6th 2009: Protest Iran’s Illegal Execution of Delara Darabi

Many Stop Child Executions supporters have been asking what they can do to honour Delara’s  passing and send a message to the Iranian officials to voice their outrage.
Stop Child Executon’s liaison to Amnesty International representative Aubrey Harris had a great idea…

THREE THINGS YOU CAN DO:


1.   SEND A VIRTUAL WHITE ROSE TO THE IRANIAN EMBASSY.
Find an image of a WHITE rose by using Google’s Image searching and email it to your Iranian embassy and/or the officials in Iran along with a short message about how you feel of the injustice in Delara’s execution.

2.     Make your own CARD OF CONDOLENCE to mail to the Iranian Embassy & authorities. You can use the image of the white rose that Delara drew in her own painting which has been posted on the DP blog at http://www.amnesty.ca/blog_post2.php?id=833 

Copy and paste the image onto a word processing document rotated upside-down and aligned to the top-left corner of the page.  On the bottom-right corner of the page, type in your message (or wait to write it by hand). This should fold into quarters with your image on the front of the card and your message inside.

3.   LEAVE WHITE ROSES AT THE ENTRANCE OF YOUR  LOCAL IRANIAN EMBASSY or consulate on Wednesday 6th of May. This action is being taken around the world.

Here are available contacts for Iran in the action (please keep in mind that a two-month stay of execution had been issued by the Head of the Judiciary only two weeks before Delara’s sudden and secretive execution):

Head of the Judiciary:
Ayatollah Mahmoud Hashemi Shahroudi
c/o Director, Judiciary Public Relations and Information Office
Ardeshir Sadiq
Judiciary Public Relations and Information Office
No. 57, Pasteur St., corner of Khosh Zaban Avenue
Tehran, Iran
Email:   info@dadiran.ir  (In the subject line write: FAO Ayatollah Shahroudi)
Salutation:  Your Excellency

Judiciary spokesperson:
Alireza Jamshidi
Howzeh Riyasat-e Qoveh Qazaiyeh / Office of the Head of the Judiciary
Pasteur St, Vali Asr Ave., south of Serah-e Jomhuri
Tehran 1316814737, Iran
Email:  info@a-jamshidi.ir
Salutation:  Dear Sir

Leader of the Islamic Republic:
Ayatollah Sayed ‘Ali Khamenei
The Office of the Supreme Leader
Islamic Republic Street – End of Shahid Keshvar Doust Street
Tehran, Islamic Republic of Iran
Email:  info_leader@leader.ir
via website: http://www.leader.ir/langs/en/index.php?p=letter (English)
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=letter(Persian)
Salutation:  Your Excellency

Iranian Embassy in Canada:
Mr Bahram Ghasemi
Chargé d’Affaires, Embassy for the Islamic Republic of Iran
245 Metcalfe Street
Ottawa, Ontario K2P 2K2
Fax:   (613) 232-5712
E-mail (Consulate): consulate@salamiran.org
E-mail (Embassy): iranemb@salamiran.org
E-mail (Ambassador): ambassador@iranembassy.org

Director, Human Rights Headquarters of Iran:
Mohammad Javad Larijani
Howzeh Riyasat-e Qoveh Qazaiyeh / Office of the Head of the Judiciary
Pasteur St, Vali Asr Ave., south of Serah-e Jomhuri
Tehran 1316814737, Iran
Fax:   011 98 21 3390 4986 (difficult to reach)
Email:  info@dadgostary-tehran.ir (In the subject line write: FAO Javad Larijani)
Salutation: Dear Mr Larijani

شب را سیاه بکش دلارا، بی ستاره، بی ماه و بی فردا

آسیه امینی

ساعت یک صبح است. تازه از رشت رسیده ام تهران. با چشمانی برآماسیده و دلی برآماسیده تر. حتا نماندم تا دلارای نازنینم را خاک کنم. خانواده اش را تنها گذاشتم. با فریادهای دلخراش و گریه های بی امانشان. آن قدر در سرم فریاد هست که هرگز امروز از یادم نرود. 

صبح که خبر را از آقای خرمشاهی شنیدم فقط فرصت کردم که  آماده شده و راهی رشت شوم. در ر اه به محمد مصطفایی هم خبر دادم. او هم وکالت دلارا را پذیرفته بود و هفته پیش گفته بود اگر برای رضایت می روی من هم می آیم. و حالا باید برای تسلیت به خانواده اش می آمد. گفته بودمش که دو ماه وقت داریم هنوز. امضاها که بیشتر شد قرار می گذاریم. خطاب نامه این بار به خانواده صاحب خون بود. نه به رئیس قوه و نه به مردم و نه هیچ کس دیگر. کلی امضا پای نامه بود. تقریبا از همه اهل فرهنگ و هنر. نقاشان. نویسندگان، شاعران، سینماگران و…. نوشته بودیم شما اهل فرهنگید. زبان خشونت برازنده شما نیست. شما اهل شعور و معرفتید.

دو سال تمام است که لام تاکام حرفی نزدیم. نکند که به کسی بربخورد. همه اش گفتیم و گفتند فقط رضایت! رضایت تنها راه است! گفتیم 17 ساله بود. گفتند دیر است برای این حرفها فقط رضایت! گفتیم بحث نبود و نیست! این همه دلیل و سند وجود دارد که نشان می دهد او قاتل نیست! گفتند حکم قطعیت یافته، فقط رضایت! دو سال است خفه شدیم و رفتیم دنبال رضایت. این هم از عاقبت رضایت!

می توانستند بگویند رضایت نمی دهیم. می توانستند آب پاکی را از همان اول بریزند.  این همه بازی دادن چرا؟ سردواندن چرا؟ خب از اول می گفتند رضایت نمی دهیم و خلاصمان می کردند. شرط گذاشتند. همه پذیرفته شد. اجرا شد. نامه های دو طرف را مطبوعات چاپ کردند. وکیلش را عزل کردند ( البته بدون ابلاغ به خود وکیل)و …. آخرش همین بود؟! که همه را بگذارند در بیم و امید و روز جمعه!!! بدون دیدار خانواده و بدون حضور وکیل اعدامش کنند؟!  بدون شنیدن ضجه های مادرش؟ و پدری که امشب روانه بیمارستان شد و نمی تواند حتا دیگر شانه هایش را راست نگه دارد…

آخر انصاقتان کجا رفته بود. حتا اگر دلارای 17 ساله مرتکب قتل هم شده بود – که نشده بود- باز هم مرگی با این همه جفا؟… حیوان را هم که سر می برند فرصتی برای گلوتر کردن بهش می دهند. دلارا سه وکیل داشت. گیرم که عبدالصمد خرمشاهی را عزل کرده بود. آن دو دیگر را چرا نخواندید؟ شاید وصیتی داشت! شاید حرفی برای گفتن داشت! شاید آرزویی، توصیه ای، خواهشی…

دیر است و درد چنگ انداخته به گلویم. پشیمانم که برگشته ام تهران و البته چاره ای نداشتم. دلارا را فردا در خاک  می کنند و من نیستم کنارش تا گردن بند سوغاتی اش را به گردنش ببندم. می خواستم روز آزادی اش به گرردنش ببندم.  دادمش به غزاله و گفتم به او بگو که دیر رسیدم و بگو که ببخش اگر نتوانستم به قولم عمل کنم!

دخترکم نمایشگاه نقاشی ات به هیچ دردمان نخورد. دیگر فریبت نمی دهم با امید. دیگر قول نمی دهم که صدایت بلرزد از کورسوی امید و بگویی “می دانی آرزو داشتم نمایشگاه نقاشی بگذارم؟”…

امشب تمام بوم را سیاه کن. بی ستاره، بی ماه و بی فردا.