Tag Archives: Ali Mahin-Torabi

ابلاغ اعدام علي مهين ترابي در 15 روز

روزنامه اعتماد

 علي مهين ترابي که به خاطر قتل در 15 سالگي به قصاص محکوم شد، در حالي واپسين روزهاي زندگي اش را در زندان سپري مي کند که اظهارات جديد ناظم مدرسه او بر بي گناهي اين جوان صحه مي گذارد.

به گزارش خبرنگار ما علي مهين ترابي که متهم است يکي از هم مدرسه يي هاي خودش به نام مزدک را در 15 سالگي در جريان يک نزاع مقابل دبيرستان به قتل رسانده اکنون روزهاي پراضطرابي را در زندان مي گذراند و تلاش براي نجات وي از پاي چوبه دار هنوز به نتيجه نرسيده است.اين در حالي است که وکيل مدافع علي پيش از اين از وجود ايراداتي در اين پرونده خبر داده و اعلام کرده بود اين ايرادها مورد تاييد رئيس قوه قضائيه هم قرار گرفته است اما تاکنون مشخص نشده اين ايرادات چيست و موضوع هنوز به وکيل وي گزارش نشده است.

پدر علي مهين ترابي ديروز به خبرنگار ما گفت؛ در تماسي که با دايره اجراي احکام دادگستري کرج داشتم به من اعلام کردند هنوز پرونده به اجراي احکام نرسيده است. در همين حال علي مهين ترابي روز گذشته در حالي که اضطراب در صدايش موج مي زد در تماس با مددکارش خبر داد، قرار است تا 15 روز ديگر او را اعدام کنند و در زندان اين مساله را به او ابلاغ کرده اند.

در حالي که افت و خيزها در پرونده اين جوان محکوم به مرگ همچنان ادامه دارد شاهدي در پرونده او پيدا شده که مدعي است در صحنه قتل حضور داشته و هرگز نديده که علي چاقو را بر شکم مزدک فرو کند.


اين شاهد که ناظم مدرسه علي است در اين باره به خبرنگار ما گفت؛ زماني که درگيري اتفاق افتاد شيفت من بود و از ابتدا در جريان بودم. ماجرا از آنجا شروع شد که علي و دوستش ميلاد که مسوول نظم سالن مدرسه بودند مزدک را به دفتر آوردند. مزدک دير به مدرسه رسيده بود و به همين خاطر هم او را به دفتر آوردند. من هم به مزدک تذکر دادم و او رفت. نمي دانستم که بعد از خروج مزدک از دفتر بين او، ميلاد و علي درگيري لفظي ايجاد شده است. حسن پور ادامه داد؛ زنگ تفريح اول متوجه شدم مزدک با ميلاد درگير شده است. آنها را جدا کردم و به هر دو تذکر دادم که ديگر به اين رفتارشان ادامه ندهند. مزدک هم قول داد که ديگر دعوا نکند، به اين ترتيب همه چيز آرام شد. زنگ آخر که به صدا درآمد من مطابق معمول هر روز بيرون دفتر ايستادم تا بچه ها سالن را ترک کنند. يکدفعه متوجه ازدحام جمعيت در مقابل در مدرسه شدم.اين شاهد اضافه کرد؛ ما آن سال حدود 180 دانش آموز در مدرسه داشتيم و تقريباً همه جلوي در بودند، من از فاصله پنج متري داشتم ماجرا را مي ديدم. آنقدر شلوغ بود که اصلاً مشخص نمي شد درگيري بين چه کساني است، ضمن اينکه بچه ها از اطراف همديگر را هل مي دادند و حتي چند نفر به زمين افتادند. در اين هنگام يکدفعه همه دور شدند. مزدک در حالي که خون از بدنش بيرون مي زد، شروع به تهديد کرد و چند ثانيه بيشتر طول نکشيد که روي زمين افتاد. زماني که من به محل رسيدم مزدک هنوز سرپا بود اما خون زيادي از او مي رفت و صورتش مثل گچ سفيد شده بود.

من چندين بار فرياد زدم چه کسي مزدک را با چاقو زد. کسي جواب نداد. بچه ها بهت زده به هم نگاه مي کردند. علي که خيلي ترسيده بود، گفت؛ «من زدم خواهش مي کنم او را به بيمارستان برسانيد.»

ناظم مدرسه در ادامه متذکر شد؛ مزدک را داخل ماشين يکي از همکاران گذاشتيم و او را به بيمارستان رساندند. من هم علي و ميلاد را به دفتر بردم، اما هرچند بار که پرسيدم چه کسي مزدک را زد. ميلاد هرگز نگفت که ضارب علي بود. همان موقع متوجه شدم علي احتمالاً براي اينکه مساله حل شود و مزدک را زودتر به بيمارستان برسانند چنين حرفي زده است.هر دو خيلي ترسيده بودند و فقط التماس مي کردند که به مزدک کمک کنيم. حسن پور در مورد شهادت ساير شهود عليه علي گفت؛ شاهدان از دانش آموزاني بودند که از دور اين ماجرا را ديدند، در حالي که من از بلندي و در فاصله يي بسيار کمتر نتوانستم ببينم دقيقاً چه اتفاقي افتاد. متاسفانه فکر نمي کردم شهادت شاهداني که از فاصله بسيار دور شاهد ماجرا بودند، ملاک صدور راي قرار گيرد و به همين خاطر همان زمان به قاضي نگفتم اين شهادت ها بنا بر دلايلي که گفته شد، درست نيست.

حتي اگر چاقو توسط علي به مزدک زده شده باشد بر اثر فشار جمعيت اين حادثه رخ داد، چون من ديدم آخرين باري که بچه ها همديگر را هل دادند و فشار زيادي به جلو وارد شد و چند نفر روي هم افتادند، مزدک زخمي شد و مطمئن هستم علي به عمد ضربه يي به او نزده است. ناظم مدرسه علي درباره شخصيت وي گفت؛ علي از دانش آموزان ممتاز مدرسه ما بود. او را به همين دليل به عنوان مامور انتظامات سالن انتخاب کرده بوديم. هنوز هم باور نمي کنم علي مرتکب قتل شده باشد. او کوچک ترين خطايي در مدرسه انجام نداده بود. ما دانش آموزان بازيگوش که شيطنت زيادي هم مي کردند، داشتيم و آنها را کنترل مي کرديم اما علي جزء بهترين هاي مدرسه بود.

ناظم مدرسه متذکر شد؛ بعد از مرگ مزدک من بارها و بارها به ديدن خانواده او رفتم تا شايد حضورم باعث تسلي خانواده شود اما هر بار که خواستم درباره اينکه به نظر نمي رسد علي عامل قتل عمدي باشد صحبت کنم، آنها به حرف هايم گوش نکردند و در جلسه محاکمه هم از من نخواستند در مورد مشاهداتم توضيح کامل دهم اما حاضرم در هر مرجع قانوني که پذيرفته شده است مشاهداتم را شرح دهم.

هر چند به نظر مي رسد پذيرش گفته هاي حسن پور ناظم مدرسه مي تواند سرنوشت علي را دگرگون کند، اما اظهارات اين شاهد در پرونده ثبت نشده و چون پرونده مراحل قانوني را طي کرده است قضات تاکنون حاضر به شنيدن آن نشده اند. 

بیانیه ریاست اتحادیه اروپا در رابطه احکام اعدام محمد لطیف، علی مهین ترابی و حسین حقی

تهران –1386/9/27

اتحادیه اروپا مراتب نگرانی عمیق خود را در رابطه با تصمیم دیوان عالی در رابطه با احکام اعدام محمد لطیف، علی مهین ترابی و حسین حقی، اعلام می دارد ریاست اتحادیه اروپا مایل به یاد آوری تعهدات و مسئولیت های بین المللی جمهوری اسلامی ایران مخصوصا در رابطه با مفاد توافقنامه اجلاسیه بین المللی حقوق سیاسی و مدنی ( ماده 6 بند 5) و همچنین میثاق حقوق کودک ( ماده 37) ، می باشد. ریاست اتحادیه اروپا از جمهوری اسلامی ایران درخواست می نماید تا رای صادره دادگاه جهت محمد لطیف، علی مهین ترابی و حسین حقی را به سبب تعهدات بین المللی جمهوری اسلامی ایران ، مورد بررسی و بازنگری مجدد قرار دهند ریاست اتحادیه اروپا از مقامات جمهوری اسلامی ایران درخواست تصویب سریع قانون جدید مطرح در مجلس در رابطه با دادگاه نوجوانان و همچنین حصول اطمینان از حذف حکم اعدام برای افراد زیر سن قانونی و کسانی که در سنین کودکی مرتکب بزه می گردند را بطور شفاف ، در قانون مذکور را دارد. ریاست کشورها ی اتحادیه اروپا از وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران درخواست انتقال این پیام را به مقامات مجلس و شورای نگهبان و همچنین قوه قضاییه، را می نماید. اتحادیه اروپا مجددا موضع دیرینه خود را در مخالفت و ضدیت با مجازات اعدام، تحت هر شرایطی را اعلام داشته و کاربرد مجازات اعدام برای افراد زیر سنین قانونی را قویا مردود می داند
 

EU Presidency "deeply concerned" about 3 imminent child executions

Following the Urgent Calls about the imminent executions of Mohammad Latif, Ali Mahin-Torabi and Hossein Haghi, the president of European Union issued the following statement.

Nazanin Afshin-Jam and Stop Child Executions Campaign thank the European Union and its presidency for their immediate attention:

EU Presidency Statement on the Supreme Court’s decision concerning the death sentences on Mohammad Latif, Ali Mahin Torabi and Hossein Haghi 

Date:   2007-12-17 
 
The EU Presidency is deeply concerned about the decision by the Supreme Court concerning the death sentences on Mohammad Latif, Ali Mahin Torabi and Hossein Haghi.

The EU Presidency recalls Islamic Republic of Iran’s international commitments and obligations under the Convention on the Rights of the Child (Article 37) and the International Covenant on Civil and Political Rights (Article 6, n.5).

The EU Presidency calls upon the Islamic Republic of Iran to review the sentences on Mohammad Latif, Ali Mahin Torabi and Hossein Haghi under Islamic Republic of Iran’s international commitments and obligations.

The EU Presidency calls on the Iranian authorities to approve by the due instances the new law on juvenile courts and to make sure that the waiver of the death sentences for minors and for crimes committed during childhood is clearly stated there.

The EU Presidency asks the Ministry of Foreign Affairs of the Islamic Republic of Iran to convey this message to the Majlis and the Guardians Council, as well as to the Judiciary.

The EU Presidency reiterates EU’s longstanding opposition to the death penalty in all circumstances and strongly condemns the application of capital punishment to minors.

http://www.eu2007.pt/UE/vEN/Noticias_Documentos/Declaracoes_PESC/20071217Irao.htm

اميدهاي تازه در پرونده علي مهين ترابي

روزنامه اعتماد

رئيس قوه قضائيه بدون صدور اذن قصاص پرونده مهين ترابي را براي رفع برخي نواقص به دايره اجراي احکام دادسراي جنايي بازگرداند. در حالي که پرونده علي مهين ترابي- جوان کرجي- در پي
 تاييد حکم قصاص از سوي ديوان عالي کشور براي دريافت اذن اعدام نزد آيت الله هاشمي شاهرودي فرستاده شده بود، رئيس قوه قضائيه خواستار رفع برخي نواقص موجود در پرونده شد. همزمان با دستور رئيس قوه قضائيه براي رفع نواقص پرونده علي مهين ترابي و ايجاد اميدهاي تازه براي نجات اين جوان از قصاص، تعدادي از دانشگاهيان، مددکاران و پدران و مادراني که سرنوشت علي و مزدک را در روزنامه اعتماد خوانده بودند روز گذشته براي گفت وگو با پدر داغدار مزدک مقابل خانه او رفتند. هرچند آنها موفق نشدند با پدر مزدک گفت وگو کنند اما با گذاشتن تاج گل هايي مقابل خانه وي به مزدک و پدر او اداي احترام کردند و از اين مرد خواستند تا به خاطر روان پاک پسرش علي را ببخشد

محمد مصطفايي- وکيل مدافع علي ضمن اعلام صادر نشدن اذن قصاص علي از سوي رئيس قوه قضائيه گفت؛ صرف نظر از کارهايي که برخي افراد به صورت داوطلبانه براي جلب رضايت پدر مزدک انجام داده اند، رئيس قوه قضائيه نيز پس از مطالعه پرونده علي نواقصي را بر آن وارد کرده است. البته هنوز به طور کامل در جريان اين ايرادها نيستم اما مي دانم پرونده هم اکنون به اجراي احکام بازگردانده شده است. مصطفايي ادامه داد؛ من معتقدم قتل مزدک عمدي نبوده است و به همين خاطر بار ديگر نامه يي به رئيس قوه قضائيه نوشته و اين نکته را متذکر شده ام. در اين نامه درخصوص نواقص پرونده علي از جمله نظريه پزشکي قانوني به نحوه مرگ مزدک و ساير ابهام ها اشاره کرده ام ضمن اينکه علاوه بر نظريه پزشکي قانوني حتي اگر ضربه چاقوي علي باعث مرگ مزدک شده باشد، چون حادثه در حين پرت شدن به زمين رخ داده است نمي تواند قتل عمد باشد و من دلايل کاملم را براي اثبات قتل غيرعمد ذکر کرده ام. از سويي ديگر قرار است امروز جلسه يي بين وکيل مدافع علي، رئيس دادگستري استان تهران و معاون اول رئيس قوه قضائيه تشکيل شود تا دلايل نقص پرونده از سوي وکيل به طور کامل مطرح شود و مورد بررسي قرار گيرد. اميدهاي تازه در پرونده علي مهين ترابي براي رهايي از قصاص وي در حالي شکل گرفته است .

Will You Take the Time To Save a Life ?

By Sasha

Someone asked several legitimate questions in reference to the impending death of Ali Mahin-Torabi: “Is human life sacred? Or, delivering justice is sacred? Or, ˜Nothing is sacred.?” In my opinion, every human life is sacred and precious. Who has the right to decide who dies, when, where, why and how many people will die?  

Delivering justice is important in a civilized society to keep order but it has to be done with due process. There has to be sufficient evidence to prove beyond a reasonable doubt that a person is guilty of a crime. Especially, an alleged crime in which the death penalty is imposed. If it is later found that the person was innocent, you cannot return their life to them.
“There are no refunds, exchanges or returns.” Death is as final as it gets in this world. There have been actual people on death row that have been wrongly accused and executed only to find out years after their execution that they were innocent. It has even happened here in the “good old” USA. Now imagine being accused, given a speedy trial based on hearsay, unreliable witnesses, and circumstantial evidence, and being sentenced to death.

The majority of us know that the current court systems in Iran, the U.S. and other countries have problems. No court system is perfect. This is why certain international laws have been put into place like the United Nations Convention on The Rights of the Child, in which it is forbidden to impose capital punishment on a person who was under 18 years old at the time of an alleged offense.
Ali Mahin-Torabi was most definitely at the wrong place at the wrong time and because of it, he is now on death row. The alleged crime occurred when he was 16 years old and he is now 21. When someone has very few options if any to turn to for help, it is when organizations like Stop Child Executions Campaign, and Amnesty International step in to try to remind us that every life matters.

Ali Mahin-Torabi’s case could have easily have been one of my sons or nephews. They are normally great kids but all it takes is a few minutes to ruin the rest of their lives. The teenage years are the most trying times for kids and for the parents who love them dearly. I truly do feel for Mazdakâ’s parents loss and if I could bring back their son, I would, but the thing is two wrongs do not make anything right. Ali Mahin-Torabiâ’s death will not lessen their pain or loss and it will certainly not bring their son back.
Now, in answer to the above question ” Or, Nothing is sacred?”: My answer is “Yes, life is sacred and precious”.  When something as important as the life of another Human being really matters to someone, you not only make the time but you forget about being afraid of being visible and you will take all the insults they throw at you to defend their very last breath

I decided it was time I practiced what I preached. So now, I ask the readers to practice what you preach. Will you take the time to save the life of another human being like Ali Mahin-Torabi? There are so many others in prison and on death row in Iran. Some of them are political prisoners and activists that were simply trying to make a change in Iran, as someone on this site mentioned as part of the “Evolutionary” process in Iran. It does not take much time to write a couple of emails and to sign some petitions. However, that time that you give could save a life.

Ali's "eyes" are with me everywhere


Ali’s “eyes” in this picture are with me everywhere these days.
In my mind’s eye I see him
in my coffee cup, on the ceiling before
i turn the bed-side light off at night ,
on the road although I’m driving.

I see his eyes in the mirror when
I look at myself, and then I see a lot of other people, young girls and boys in those
prison cells, scared and lonely, some with little or no hope….
I just pray and hope and wish that
these young people will get “fair trials” and not be executed.
I hope the parents of the victims are at this time, before the law changes, somehow with some help from above, able to look beyond revenge.
Their pain is immesurable, they must have cried rivers , but taking another young life will not remedy their deep pain and sorrow.
Yet…. it is easy for me to say all this ; I haven’t walked one step in any of these people’s shoes…
But these days Ali’s “eyes” are with me everywhere…
to me his eyes are representative of many young eyes -and some older ones too.
I hope to see his eyes smiling … soon, very soon

By: Anonymous

Ali's file sent for review – planned execution halted

(SCE: Dec. 15, 2007)

F
ollowing the overwhelming opposition in Iran and worldwide to the imminent execution of Ali Mahin-Torabi, Iran’s Etemaad newspaper reported today that the head of Iran’s judiciary Ayatollah Shahrudi denied Ali’s execution and referring to inconsistencies in the file sent it back for further review. Ali Mahin-Torabi (21) was sentenced to death for alleged murder of Mazdak during a school fight at the age of 16.

Yesterday a group of Iranians went to visit the father of the victim  to ask for his pardon but he was not home and travelling.  Many had come from long distances with flower to pay respect to the victim (Mazdak).
 
Yesterday Ali’s attorney, Mohammad Mostafaei told SCE Campaign and Ali’s family that he is also trying to prove that Mazdak’s murder was not intentional. Mostafaei is supposed to hold a meeting with Iran’s district attorney and the deputy to head of Iran’s judiciary about Ali’s case.

Nazanin Afshin-Jam and Stop Child Executions Campaign welcome the news of halting Ali’s imminent execution and demand a permanent stop to his execution as well as a full and just review of his case in accordance with the international judiciary standards.

Chain of events:


Ali’s current attorney, Mohammad Mostafaei was referred to Ali’s family by Nazanin Afshin-Jam and Stop Child Executions Campaign after the family contacted SCE asking for help when Ali’s appeal was already denied. Following this contact Nazanin Afshin-Jam and SCE issued an urgent action communiqué and consequently informed Amnesty International, UN human rights commissioner, Canadian government, International Committee Against Execution and other resources which lead to a world wide action call by Amnesty International, an official statement by the president of European Union, members of Swedish Parliament, UNESCO in Iran and others condemning Ali’s execution order. This also brought new hope to Ali who was reported to be very depressed and scared at the time and he started writing letters from prison. 

It was only then that after nearly 5 years, the Iranian media began covering Ali’s story in more detail which resulted in a public uproar and demand to stop Ali’s execution. Scores of Iranians from all walks of life sent letters and called Iranian authorities , media and Ali’s father asking to stop Ali’s execution and his pardon. 

The upcoming meeting by District attorney and the deputy of Ayatollah Shahrudi with Ali’s attorney is unprecedented and a signal that authorities of Islamic regime in Iran being faced with opposition to Ali’s execution worldwide and in Iran are trying to find a solution to Ali’s case.

170 more children Facing Execution:

According to an interview with an Iranian official last month, there are more than 170 Iranian children facing execution for alleged crimes before the age of 18. Most of these children are unknown. Stop Child Executions has only been able to record the names of 80 of them so far, last one being executed in December 2007 (Makwan Moloudzadeh) for an alleged homosexual act at the age of 13. At the time of SCE’s inception in February 2007, there were only 25 known names. Additional nameswere later disclosed by Emad Baghi , the founder of Association for Defending Prisoners’ Rights in Iran. Following the detailed report by Mr. Baghi , SCE, Amnesty International and Human Rights Watch each issued their own updated reports and booklets about child executions in Iran which received much attention worldwide. Shortly after Emad Baghi was sentenced to three years imprisonment with various conspiracy charges. Mr. Baghi is presently serving prison in Iran.

To read more about Ali Mahin-Torabi visit: http://scenews.blog.com//Ali+Mahin-Torabi/ and https://www.stopchildexecutions.com/the_row.aspx
To help save Ali and other children facing execution in Iran visit: https://www.stopchildexecutions.com/how-you-can-help.aspx

در انتظار بخشش

علي مهين ترابي

ایران،18 آذر
پاییز گفت تا چند روز دیگر می رود.
مامور زندان هم گفت قبل از رفتن پاییز تو هم می روی .
با انگشت روزها را می شمارم .
لحظه های مرموز به تندی می گذرند.
لولوی شب می آید ، هر شب …
تو هم می بینی ؟
اینجا تاریک است .
بوی مدرسه از یادم رفته .
حالا من – علی مهین ترابی ، فرزند محمد رضا متولد سال 1365 – شاگرد درس خوان سال دوم هنرستان در میان این جمعیت نام دیگری هم دارم ” اعدامی “!
هیچ وقت زمستان را دوست نداشتم اما حالا که قرار است دیگر هیچ وقت روی خیابان های سفید محله مان را نبینم دلم برای برف بازی حسابی تنگ می شود.
جویباری از چشم هایم جاری می شود.
مرگ لالایی می خواند، صدای خاموشش را می شنوم .
ضربه های قلبم یکی یکی خاموش می شوند.
لحظه های غم انگیز زندگی ام از چهاردهمین روز بهمن سال 81 شروع شد.
در رشته کامپیوتر یک هنرستان غیر انتفاعی درس می خواندم.
شاگرد اول مدرسه بودم . به همین خاطر رویای شرکت در المپیاد برایم در حال تحقق بود. اما…
میلاد و مزدک همکلاسی هایم بودند . آن روز با هم درگیر شدند . وقتی فهمیدم درگیر شده اند رفتم جدایشان کنم . دلم نمی خواست نمره انضباطشان کم شود.
وقتی یکی از بچه ها فریاد زد: مدیر آمد بچه ها از هم جدا شدند.
شاگردها به صف وارد کلاس می شدند.
مزدک فکر کرد به طرفداری از میلاد وارد دعوا شده بودم . نمی دانست هیچ قصدی نداشته ام .
مزدک گفت : “زنگ آخر بایست کارت دارم .”
اهل دعوا نبودم ، همه این را می دانستند . دلم نمی خواست در موردم این طوری فکر کند . به کلاس رفتم . می خواستم با مزدک حرف بزنم و برایش بگویم که فقط می خواستم آتش دعوا را بخوابانم اما مزدک قبل از این که حرف هایم را بشنود از شدت عصبانیت به طرفم هجوم آورد. اما بچه های کلاس اورا گرفتند و بی نتیجه به کلاس خودم برگشتم .

زنگ آخر
آن روز در تمام زنگ ها دلم حسابی شور می زد. بالاخره زنگ آخر خورد . زنگ آخری که بوی مرگ می داد.
مقابل دم در مدرسه مزدک را دیدم . میلاد هم با من بود. همان موقع مزدک نزدیک شد و درگیری رخ داد. خیلی از بچه های مدرسه دورمان بودند . عده ای می خواستند جدایمان کنند . همهمه بدی بود . نفسم داشت بند می آمد.
حلقه دانش آموزان مدرسه لحظه به لحظه تنگ تر می شد . طرفدارهای من ، میلاد و مزدک پخش شده بودند . وقتی یاد آن صحنه می افتم قلبم از جا کنده می شود . بچه ها از طرف فشارم می دادند . به عقب کشیده شدم . فشار آن قدر زیاد بود که چند قدم عقب تر رفتم . چاقو را از جیبم در آوردم . می خواستم با نشان دادن چاقو آن ها را بترسانم . مزدک و میلاد هنوز با هم درگیر بودند . میلاد از پشت سر اورا مورد ضرب و شتم قرارداده بود که میلاد به طرفم آمد . آن لحظه نفهمیدم چه اتفاق افتاد. ناظم آمد . چشم هایم داشت می سوخت . فضا غبار آلود بود . مرثیه چشمانم تمامی نداشت . نفس نفس می زدم که ناظم رسید . با آمدن او بچه ها فراری شدند. بعضی ها مزدک را که به شدت عصبانی بود کناری کشیدند . او داشت کاپشنش را در
می آورد و همچنان هم تهدید می کرد. یک لحظه متوجه شدم پیراهنش خونی است . حالم خراب شد .
دنیا دور سرم چرخید . تمام توانم را در تارهای صوتی ام حمع کردم و فریاد زدم کدام نامردی اورابا چاقو زده ؟
انگاری همه کوچه ها به بن بست می رسیدند.
نزدیکی های مدرسه فقط یک ماشین در حال حرکت بود . با التماس و گریه خواستم توقف کند .راننده وقتی دید مزدک خونی است گفت به من ربطی ندارد. می ترسید گرفتار شود . گفت :” هر کی زده خودش هم ببردش بیمارستان .”
دنیا دور سرم می چرخید. گفتم آقا تورا به جان بچه هایتان مارا ببرید . من نزده ام اما مزدک همکلاسی ام است شما اورا برسانید خودم تا اخرش هستم .
راننده ایستاد اما سوارمان نکرد. فکر می کردم حالش خوب می شود. سرانجام یکی از دبیرهای مدرسه آمد و مزدک را به بیمارستان رساند. خودم به دفتر مدرسه رفتم .
بچه ها میلاد را هنگام فرار از صحنه جرم گرفته و به دفتر برده بودند.
پلیس در مدرسه
دقایقی بعد مامورهای پلیس آمدند. به کلانتری منتقل شدم . تا به آن روز نمی دانستم کلانتری چه شکلی است . رنگ به صورت نداشتم . انگشت هایم می لرزید. دلم آرام نمی گرفت . انگار یخ زده بودم . افسر نگهبان گفت :” مزدک زنده است .” با شیندن این حرف حالم بهتر شد . گفتم خدارا شکر چون خود مزدک به همه می گوید که من در این ماجرا تقصیر نداشته ام .
دو روز بعد
ثانیه های وحشت به کندی می گدشتند حقیقت تلخی در راه بود . من و زندان؟
ای کاش هیچ وقت در لحظه های مایوس کننده آن روزها اسیر نشوی .
باورم نمی شد ، نه ! کابوس بود . بگو هنوز هم دارم کابوس می بینم …
بابا آمد . پشت در بازداشتگاه ایستاد. در چشم هایم زل زد . گفت :” بی آبرو ! انتظار هیچ حمایتی از من نداشته باش . آبروی چند ساله مارا به باد فنار دادی . لعنت …!”
می خواستم فریاد بزنم . صدای بغض آلودم از ته گلو بیرون آمد . شرم داشتم در بازداشتگاه به چشمان بابا نگاه کنم. گفتم : ” شما به ملاقات مزدک بروید خودش همه داستان را همان طور که بوده برایتان تعریف می کند. مزدک به شما و همه آن آدم های بیرون می گوید که من نزده ام ..”
بابا آه عمیقی کشید و رفت . عمق تلخی نگاهش هنوز جانم را می سوزاند . بعد ازر فتن بابا به اداره آگاهی منتقل شدم و در آن جا آوار نا باوری بر سرم فروریخت .
آه ! مزدک مرده بود.
بیچاره بابا این را می دانست به همین خاطر بدون حرفی فقط آه کشید و رفت . رفت و تا بیست روز دیگر هم به ملاقاتم نیامد. با درخواست دیگران هم برای گرفتن وکیل مدافع مخالفت می کرد.
داشتم از درون می سوختم . از همان روز دیگر چشم هایم به جز پنجره های بسته هیچ نمی دید. آرام و قرار نداشتم ، تبسمی در لحظه های مبهم این کابوس جا نمی گرفت . هنوز هم صدایی نیست ، جز مرگ ، این را می شنوی ؟
من هیچ ضربه ای نزده بودم. اما انگا ر پشت شیشه های قطورترین پنجره زمان ایستاده بودم .
خانواده مزدک خدابیامرز برخوردی انسانی با من داشتند . بابا گفت :” فقط بگو غلط کردم . بگو اشتباه شده . تقاضای عفو و بخشش کن.” . این ها آدم های خوبی هستند، داغ دارند اما تورا می بخشند می دانم .”
در دادگاه
بعداز سه جلسه دادگاه قاضی فقط می پرسید:” آیا سه ضربه را قبول داری ؟”
من که فقط روی بدن مزدک خون دیده بودم می گفتم نه ! ضربه ای نزده ام اما یک قسمت خون آلود روی بدنش دیدم .
قاضی می گفت : پس یک ضربه را قبول داری ؟
گیج بودم . اصلا ضربه ای نزده بودم اما باید به کاری انجام نشده اعتراف می کردم.
بارها گفتم اصلا ضربه ای نزده ام و شاید در لحظه ای که اورا هل داده اند بر اثر ازدحام جمعیت او مورد اصابت کارد قرار گرفته است .
پاییز دارد می رود . من هم دارم می روم.
در شعبه تشخیص دیوان عالی ، لایحه دفاعیه وکیل مدافع ام رد شده و در اعاده دادرسی هم به آن توجهی نکردند.
پرونده ام برای تایید نهایی به حوزه ریاست قوه قضاییه رفت . در آن جا آیت الله شاهروردی دستور دادند :” با توجه به نظریه مشاورین محترم ، پرونده در یکی از هیات های حل اختلاف به صلح و سازش ختم شود.”
حالا روزها می گذرند . تا به حال این قدر به مرگ نزدیک نشده بودم ؟
زمان زیادی به اجرای حکم باقی نمانده . هنوز آرزوهایم را درست نقاشی نکرده بودم که توفان زد.
در هجوم وحشیانه این خزان دلی کسی به غنچه ها رحم نکرد. میله های زندان را تا بحال دیده ای ؟
تا به امروز درگرداب غوطه خورده ای ؟ نفسم دارد بند می آید . پنج سال است که ثانیه ها را به انتظار رهایی می شمارم .
صدایی در نیمه شب به گوشم می رسد . وقتی لولوهای وحشت می آیند زمزمه ای آرام و نا خودآگاه به قلبم هشدار می دهد که روزی بی گناهی ام به اثبات می رسد . زمان زیادی باقی نمانده . برایم دست به دعا ببر . حالا تمام آروزیم این است که مزدک به خواب مادرش بیاید و برایش از حقیقت آن روز و بی گناهی ام بگوید.
به انتظار زمستان می نشینم .
اگر رها شوم برای پدر و مادر مزدک فرزندی می کنم .
نجات ، نجات ، نجات…. حالا قبل از رفتن پای چوبه دار این واژه را با تمام وجود فریاد می زنم . صدایم را می شنوی ؟ جوانی ام را می بینی ؟
” به خدا من بی گناهم . به جوانی ام رحم کنید . همین .”

تلاش مردم براى نجات على مهين ترابى

http://www.iran-newspaper.com/1386/860924/html/casual.htm#s788103

گروه حوادث ـ تلاش خبرنگاران گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران براى شنيدن حرف ها و درد دل هاى پدر مرحوم مزدك در حالى همچنان بى نتيجه مانده است كه ديروز ـ جمعه ـ جمعى از هموطنان در اقدامى انساندوستانه از تمام نقاط ايران گرد هم آمدند و با تاج هاى گل روانه خانه پدر مرحوم مزدك شدند.
به گزارش خبرنگار ما ، اين جمع انساندوستانه زنان و مردان، نوجوانان دختر و پسر از گوشه و كنار كشور از جمله سارى، اردبيل، كرمانشاه، گرگان، رشت، تبريز، چالوس، كرج ، تهران، شهر رى، بهشهر، آبادان، شيراز، ورامين، بابل، رامسر، مشهد و چند شهر ديگر به جمع جويندگان عاطفه پيوستند. اين افراد از يكديگر شناختى نداشتند و فقط براى نجات جان يك جوان گرد هم آمدند. اين گروه از افراد نيكوكار و خيرخواه با اجتماع مقابل خانه پدر مزدك ـ ولى دم پرونده ـ براى آمرزش روح آن جوان از دست رفته ـ مزدك ـ دعا و نيايش كردند.سپس انتظار كشيدند تا پدر آن مرحوم در خانه را به روى اين افراد باز كند. و آنان تقاضاى بخشش على را مطرح كنند.اما پس از ساعت ها انتظار متوجه شدند كه پدر مزدك و خانواده اش در خانه حضور ندارند و به همسايگان گفته اند كه به مسافرت رفته اند. در ميان اجتماع كنندگان، خانواده شهدا و ايثارگران، چند پزشك ، وكيل دادگسترى، خانه دار، دانشجو، كارمند، كارگر ساده، طلافروش، صراف، راننده اتوبوس ، مسافربر، بازنشسته ارتش، داروساز، عكاس، كارمند شركت خودروسازى ، معلم و … حضور داشتند كه همگى براى شنيدن حرف هاى ناگفته پدر مزدك ساعت ها انتظار بى نتيجه كشيدند با اين حال گروه جويندگان عاطفه همچنان اعلام مى كند، آماده شنيدن و انعكاس حرف ها و ناگفته هاى پدر دل شكسته و داغدار مزدك است. ما نيز تلاش هاى خود را براى گفت وگو با پدر مزدك ادامه مى دهيم و مى دانيم او درددل هاى زيادى براى گفتن دارد. براى اين كه يك سويه به قضاوت ننشينيم از او مى خواهيم با گروه جويندگان عاطفه تماس بگيرد يا اين امكان فراهم شود تا ما بتوانيم با او ارتباط برقرار كنيم.

درگیری های مدرسه

نوشته : علی مهین‏ترابی

همه ما در سال‏های تحصیل گاهی با هم مدرسه‏ای‏هایمان درگیریی‏هایی داشته‏ایم. تا بوده همین بوده، که نهایتا منجر به چند روز اخراج از مدرسه یا با یک روبوسی ختم به خیر می‏شد.
این موضوعی که برایتان می‏نویسم از قلم یک نویسنده نیست، از قلم یک قصه‏پرداز هم نیست! بلکه واقعیتی است که طی 5 سال از بهترین دوران زندگی درکمال سختی و دوری از پدر، مادر، جامعه و محرومیت از امکانات اجتماعی برایم رقم خورد.
نمی‏توان خود را جای کسی قرارداد، ولی سعی کنید شرایط حاکم در آن زمان را تصور کنید، گویی در آن حادثه حضور داشته‏اید.
مطمئن باشید کسی که انتهای جاده زندگی خودرا می‏بیند چیزی برای کتمان ندارد، چرا که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.
با واقعیات نمی توان چانه زد، حقیقتی است که ممکن است خدای نکرده گریبان‏گیر هر کدام از ما بشود.
درگیری بر سر خرید بلیط اتوبوس، بر سر کرایه تاکسی ، بر سر چپ چپ نگاه کردن دو جوان به هم و دعواهایی بین دانش آموزان که هر روزه شاهد آن هستیم !
به راستی وقتی از دور به این موضوع می‏نگریم ، پس از مدتی با خود می‏اندیشیم که چه بیهوده و چه زود عکس‏العمل نشان دادیم و نادم می‏شویم که با انسانی دیگر برخوردی ضدانسانی داشتیم .
از جزئیات صرفنظر می کنیم ، چون هیچکدام از ما نمی توانیم صحت و سقم قضیه را رد یا تایید کنیم و هر کدام با دید خود این حادثه را تجزیه و تحلیل می‏کنیم .
16 ساله بودم ، محصل سال دوم دبیرستان، بر سر میانجیگری دو نفر وارد بازی کودکانه‏ای شدم، اگر نتیجه انجام این ماجرا را می‏دانستم ، شاید تا آخر عمر سنگدل‏ترین انسان روی زمین می‏شدم و به حمایت از دوستم برنمی‏خواستم.
در یک شرایط خاص سنی، نمی‏توانیم خوب را از بد تشخیص دهیم، نمی‏توانیم به عقوبت افکار و اعمالمان بیندیشیم ووقتی با بالا رفتن سن و رشد عقلمان به گذشته فکر می کنیم در
می‏یابیم که چه اشتباهات و فرصت‏هایی را از دست دادیم ، چه پل‏هایی را خراب کرده‏ایم و…
این مهم نیست که چه کسی در دعواهای دسته جمعی بیشتر مقصر است و چه کسی کمتر؟! بهتراست به جای اینکه دنبال مقصر بگردیم، به دنبال عوامل موثر باشیم .
تعریف منطقی از انجام فعل عمد این است که کسی با قصد و انگیره قبلی به جهت ایراد خسارت مالی و یا جانی موجب ضرر و زیان شود و مبادرت به فعلی نماید که منجر به آسیب شود.
یادمان باشد، هیچ زمان ما نمی توانیم قضاوت درستی از افراد داشته باشیم ، زیرا بهترین ما اغلب خود دارای معایب و نواقص فکری فراوان است ، به همین لحاظ انسان را جایز الخطا تفسیر می‏کنند.
گاهی تاوان خطای انسان ها به بهای یک پوزش و گاهی به قیمت از دست دادن جان انسان دیگری می شود.
عمد یا غیر عمدی بودن اعمال دیگران را نیز ما تشخیص نخواهیم داد، زیرا خداوند این قدرت را به طورکامل در درون ما ننهاده، وجدان آگاه و بیدار طرفین است که داشتن و یا نداشتن قصد و عمد عمل ارتکابی را تشخیص می دهد.
متاسفانه در جامعه ما اقرار صریح متهم، شهادت شهود و علم قاضی برای اعدام یک انسان کفایت می‏کند. چگونگی اخذ اقرار توسط به اصطلاح پلیس فنی (آگاهی)، شهادت ذینفع طرفین درگیری به نام شهود، موجب حصول علم قاضی می گردد که ممکن است شهادت شهود بی‏پایه و اساس باشد و در نهایت جان بی‏گناهی را به ناحق بگیرد .
این نیز مهم نیست، مهم این است که در قوانین ما برای جرایم قتل،که نفسی زایل گردیده و شخص ثالث یعنی اولیاءدم مهم‏ترین نقش را در شکل گرفتن زندگی یا مرگ محکوم ایفا می‏کنند.
گاهی اوقات ما تمام راه‏ها را می‏رویم ، به غیر از راه اصلی که اخذ رضایت اولیای دم است. بر فرض مثال قتل عمد یا غیر عمد یا اصلا از موارد لوث! وجدان انسان خود نیز شاکی دوم انسان است.
ما ناخواسته در کار خداوند دخالت کرده‏ایم و نفسی را که او بخشیده با اشتباه خود از بین برده‏ایم . من هرچند ناخواسته و با تحریک عوامل بسیار در سن و سال خامی و ناپختگی (16 سالگی)که هنوز فعل خوب و بد را به درستی از هم تشخیص نمی‏دادم، ناخواسته در نزاعی دسته جمعی شرکت داده شدم که برگ آخر کتاب زندگی‏ام را رقم زد
زندگی چیزی نیست به جز چند صباحی زیستن و پس از آن به دیار حضرت حق شتافتن، امروز طوری زندگی کنیم که دلی از ما آزرده نگردد. در منظر انسانیت و حقانیت این والاترین ارزش درگاه ابدی است.