Tag Archives: فارسي

بیانیه ریاست اتحادیه اروپا در باره بهمن سلیمیان

ریاست شورای اتحادیه اروپا عمیقاً خبر اعدام قریب الوقوع آقای بهمن سلیمانیان که به خاطر ارتکاب جرم در هنگام صغر سن مرتکب شده، محکوم به مرگ شده است و از ایران مؤکداً می خواهد که با هماهنگی فوری قوانین و رویه های خود با کنوانسیون های بین المللی مربوط به حقوق بشر که ایران آن ها را آزادانه تصویب کرده، این کنوانسیون ها را رعایت کند
ریاست شورای اتحادیه اروپا به شدت نگران تعداد بالای افرادی است که امسال در ایران اعدام شده اند حال آنکه محکومیتشان به خاطر اعمالی است که در زمان صغر سن مرتکب شده اند. ریاست شورای اتحادیه اروپا اعدام آقای بهنام زارع را در 26 اوت (5 شهریور) و در شرایطی که نه به خانواده او و نه به وکیلش اطلاعی داده نشده بود با قاطعیت محکوم می کند. با این اعدام، تعداد این نوع اعدام ها در سال جاری به شش عدد رسید.

ریاست شورای اتحادیه اروپا مجدداً و به تأکید از ایران می خواهد که حکم های اعدام ده ها صغیر منتظرالاعدام را تخفیف دهد

.http://scenews.blog.com/3761849/صدای

بهنام زارع قبل از مرگ

بیانیه وکیل 25 نوجوان در انتظار مرگ

چطور می توانیم لرزش بدن نحیف نوجوانی را ببینیم که وجودش سرشار از پشیمانی و ندامت است؟

محمد مصطفایی

چطور می توانیم نوجوانی را با قصد و نیت قبلی، اعدام کنیم در حالی که او با قصد و نیت قبلی کسی را نکشته است. چطور می توانیم با اینکه می دانیم می خواهیم کسی را به قتل برسانیم طناب دار را به گردن وی اندازیم و مجرمی را که ناخواسته این نام را با خود به یدک می کشد، بکشیم. چطور می توانیم لرزش بدن نحیف نوجوانی را ببینیم که وجودش سرشار از پشیمانی و ندامت است. چطور می توانیم کسی را که سالها در زندان در بدترین شرایط محبوس بوده است را دو بار مجازات کنیم یک بار  برای سلب آزادی و بار دیگر برای سلب حیات و ما چطور می توانیم ….. آیا پس از به دار آویختن این نوجوانان که بر حسب قضا و قدر مرتکب اشتباهی شده و دست تقدیر جان دیگری را گرفته، می توانیم آسوده بخوابیم؟ آیا می توانیم لرزشهای بدن نوجوان ایرانی را که ناخواسته مرتکب جرم شده است را در ذهن خود تجسم کنیم؟ آیا می توانیم جنازه آویزان وی را در بالای دار در ذهن خود مرور کنیم؟ و یا صدای خرخر جان دادنش را در گوش خود تکرار کنیم؟….

قبول می کنم که – بر اثر هر چیزی که شما بفرمایید یا اشتباه یا کودکی یا حماقت یا بی عقلی و یا… – عزیزی از عزیزان خانواده ای جان داده و روحش به ملکوت علی پیوسته

است ولی آیا اگر این نوجوانان درمانده را به دار آویزیم جان آن عزیز از دست رفته اعاده می گردد؟ آیا جامعه عاری از جرم و جنایت می شود؟ آیا مجرم تنبیه می گردد در حالی که با سلب حیاتش دیگر وجود خارجی نخواهد داشت؟ و آیا به آرامش خاطر می رسیم؟ هر چند تجربه ثابت کرده است که کسانی که قاتل عزیزشان را به دار می آویزند نه تنها به آرامش نمی رسند بلکه به مراتب به درد و استرسها و دغدغه هایشان افزوده می گردد.

کشور ما از معدود کشورهایی می باشد که اطفال زیر 18 سال را که مرتکب جرمی می شوند که مجازات آن سلب حیات است به مرگ محکوم می کند و حکم مرگ را چه در سن زیر 18و چه در بالای 18 سال اعمال و این مجازات را – گاهی اوقات در اسرع وقت –  اجرا می کند مجازاتی که در سال 1372 ازقوانین کشورمان با تصویب ماده 37 کنوانسیون حقوق کودک زدوده شد ولی به دلایل مختلف از جمله عدم آگاهی قضات به مفاد کنوانسیون و نظریه شورای محترم نگهبان در مورد غیر شرعی بودن این ماده در حکم قانون، همچنان جان نوجوانان را می گیرد.

چند سالی است که وکالت اطفالی که در هنگام ارتکاب جرم سنشان زیر 18 سال بوده را برای رضای خدا و بر حسب سوگندی که یاد کرده ام  به صورت رایگان و مجانی قبول نموده و در این راستا تمام سعی و توان خود را به کار برده ام تا این نوجوانان به پای چوبه دار نروند. در این راه عده ای از نوجوانان از لحاظ قضایی نور امیدی می یابند. عده ای مشمول عفو و بخشش اولیای دم قرار می گیرند و از مرگ و زندان رها می شوند و عده ای نیز، همچون امیر امرالهی، محمد فدایی، بهنام زارع و دهها نفر دیگر نه اقبالی در رسیدگی قضایی داشته و نه نور امیدی به بخشش اولیاء دم دارند.

 کافی است هر یک از ما به سراغ نوجوانان محکوم به مرگ رفته و با تک تک آنها رو به رو شویم از آنها بشنویم که چطور مرتکب جرم شده اند؟ آیا انگیزه خاصی برای ارتکاب جرم داشته اند؟ و همچنین از آمال و آرزوهایشان بشنویم. آنوقت است که حکم خواهیم داد به استحقاق ادامه زندگی آنها و اینکه راهی پیش رویشان بگذاریم که جبران مافات کنند و اثبات نمایند که عمدی در ارتکاب جرم نداشته و ناخواسته وارد ماجرایی شده اند که نتیجه آن داغدار شدن دو خانواده گردیده است.

در کشور ما سالانه تعدادی نوجوان که در سنین کودکی مرتکب جرم شده اند به دار آویخته       می شوند و بدون آنکه فرصتی برای زیستن داشته باشند دار فانی را وداع می گویند. در بسیاری از پرونده هایی که داشته ام  وقتی خبر اعدام قریب الوقوع نوجوانی در مطبوعات مطرح می گردد عده بسیاری از مردم خیر و نیکوکارکه هیچ نسبتی با محکوم به اعدام ندارند اعلام آمادگی می کنند که به هر نحو ممکن جان نوجوان در انتظار اعدام را نجات دهند در این بین هنرمندان، ورزشکاران و حتی سیاسیون پا پش گذاشته و از طرق مختلف سعی در رهایی نوجوان، از مرگ می نمایند و اگر نوجوانی به دار آویخته شود نه تنها دیگران خوشحال نمی شوند بلکه متاثر و متاسف می گردند و اگر ریاست محترم قوه قضاییه و یا هر مقام دیگری دستور توقف اجرای حکم را صادر کنند نفسی راحت کشیده و خدا را سپاس می گویند.

خبر به دار آویختن رضا حجازی در زندان اصفهان به همان اندازه ناراحت کننده بود که خبر توقف اجرای حکم بهمن سلیمیان که 12 سال از عمر خود را در بدترین شرایط گذراند و از بلاتکلیفی، خواسته است که هر چه زودتراعدام شود خوشحالمان کرد تمام این موارد نشانه هایی از نیاز جامعه به تغییر این رویه ناشایست و گام برداشتن به سوی روشی منطقی و معقولانه است. امروز در شرایط و وضعیتی از اجتماع قرار داریم که دستگاه قضایی و مقننه می بایست با دید باز به واقعیتهای مسلم جامعه بنگرد و زمینه شکوفایی و پیشرفت تمام کودکان و نوجوانان را فراهم کند حقوق آنان را در اولویت قرار دهد و خشونت را از سطح اجتماع بزداید. بدیهی است با سلب آزادی، شلاق و گرفتن جان کودکانی که در زمان ارتکاب جرم  کمتر از 18 سال سن داشته اند نمی توان به آرمان و اهداف سالم سازی محیط اجتماع  کمک کرد و حتی نمی توان آن را به عنوان مسکن مورد استفاده قرار داد چرا که به دار آویختن کودکان زیر 18 سال به هیچ عنوان نمی تواند درس عبرتی برای کودکان دیگر شود. آنها هنوز پا به اجتماع نگذارده و هیچ تجربه ای در چگونه زیستن کسب نکرده اند. امروز دستگاه قضایی و مقننه مکلف است نیازی که در جامعه احساس می شود فراهم کند و با درایت و تدبیر، جلوی اجرای احکام مرگ را علیه نوجوانان این مرز و بوم گرفته و با بازپروی، آنان را برای خدمت به هم نوعانشان به جامعه بازگردانند و مجازات مرگ را لااقل برای این عده از نوجوان و کسانی که قصد و نیت نتیجه مجرمانه را ندارند منتفی نمایند.

 کافی است مروری به قوانین کشورهای مختلف بیاندازیم و آماری از اعدامهای اطفال زیر 18 سال بگیریم آنوقت خواهیم دید که ایران رتبه اول را در اعدام اطفال زیر 18 سال کسب کرده و اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان مجازات اعدام را برای نوجوانان بی فایده و ناشایست دانسته و از قوانینشان برداشته اند.

در نهایت – اگر مروری به قران، کلام خدا و معجزه حضرت محمد (ص) بیاندازیم درخواهیم یافت که خداوند متعال در همه حال بخشنده و مهربان است حال چرا ما بخشنده و مهربان نباشیم؟ ما می توانیم خشونت را برداریم و مهربانی و بخشندگی را جایگزین آن کنیم و با مهربانی و عطوفت خودمان، به دیگران درس سالم زیستن را بیاموزانیم.

محمد مصطفایی وکیل تعدادی از نوجوانان درانتظار اعدام


  CLICKصدای بهنام زارع قبل از مرگ

چرا از کنوانسیون حقوق کودک امضایمان را پس نمی گیریم!؟

 آسیه امینی

 آیا قانون برای اجرا کردن است یا تزئین پیمان نامه هاست که فقط به درد محافل رسمی بین المللی می خورد؟  چه کسی را گول می زنیم؟  

بهنام زارع هم اعدام شد . امسال چه خبر است؟! او پنجمی است در سال ۸۷. چشمهای آبی اش هنوز بچگی می کر د.   
  دعوا بهنام و مهرداد سر کفتربازی بود. مهرداد بزرگتر و بهنام کوچکتر.  دعوا که شروع شد، بهنام که کوچکتر بود و پیاده زودتر جنبید، مبادا که از مهرداد بخورد. مهرداد جا     خالی داد، اما گردنش جای دست را گرفت. بچه ها ما در خیابان چه می کنند؟ چقدر خبر داریم که در جیب آنها چیست؟ چاقو؟ تبرزین؟! تیغ؟ …  بهنام خیلی بچه بود. بچه   های ما برای بچگی کردن تفریحشان چیست؟ کتاب دستشان می دهیم؟ پارک؟ سینما؟ ورزش؟  چه کسی برای آنها تصمیم می گیرد؟ چقدر حق انتخاب دارند؟ چقدر امکان انتخاب برایشان فراهم است؟ کفتر بازی در محله بهنام و مهرداد، از مهمترین تفریح های به هاست. و می دانیم که کفتربازی چقئر دعوا در پی دارد؟ بزن بزن؟ بکش بکش؟! کجا کسی برای بهنام ، انتخاب بهتری مهیا کرده بود؟ او اول دبیرستان بود. شروع نوجوانی و غرور و سرمستی. سه سال زندان ماند و امروز صبح حکمش اجرا شد قانونی که قرار نیست به کار بیاید ؟ از ما چه می خواهد؟ چرا از کنوانسیون حقوق کودک امضایمان را پس نمی گیریم؟! قانون آیا برای اجرا کردن است یا تزئین پیمان نامه هاست که فقط به درد محافل رسمی بین المللی می خورد؟

چه کسی را گول می زنیم؟

  CLICKصدای بهنام زارع قبل از مرگ  

اعدام بهمن سلیمیان به تعویق افتاد

تهران – خبرگزاری ایسکانیوز

حکم اعدام پسری که مادربزرگش را 12 سال پیش در اصفهان از پا درآورد به تعویق افتاد.

به گزارش روز دوشنبه گروه حوادث ایسکانیوز: قاضی وقت کشیک جنایی «لنجان» اصفهان ، شامگاه 25 بهمن 1375 باخبر شد زن سالخورده ای در خانه اش کشته شده است.
سپس این مقام قضایی به همراه افسران اداره آگاهی به قرنانگاه رفت و با دیدن جنازه کاردآجین «اکرم» 75ساله ، رسیدگی به پرونده را آغاز کرد.
شواهد نشان می داد آخرین مهمان مادربزرگ ، نوه اش «بهمن» 15ساله بود و به احتمال فراوان به دست وی کشته شد.
با کشف سرنخها «بهمن» ردیابی و دستگیر شد.این پسر بدون هیچ مقاومتی لب به بیان حقیقت گشود:«من به خانه مادربزرگم رفته بودم و در حالی که کنترلم را از دست داده بودم ناخواسته و بدون هیچ انگیزه ای او را کشتم.من هیچ گونه اراده ای نداشتم و از نظر عقلی دچار مشکل شده بودم.»
جنایتکار نوجوان در دادگاه بدوی به پنج سال زندان و «دیه» محکوم شد اما دایی های وی به حکم اعتراض کردند.
بعدها بهمن به قصاص نفس (مرگ) محکوم شد و در شرایطی که قرار بود هفته جاری پس از 12 سال در محوطه زندان به دار آویخته شود قاضی «غلامرضا انصاری» رئیس کل دادگستری اصفهان از تعویق اجرای حکم خبر داد.گزارش ایسکانیوز می افزاید ، آخرین تلاش های خداپسندانه برای جلب رضایت شاکیان با توجه به شرایط سنی این محکوم در زمان بروز جرم ، بی وقفه ادامه دارد

بهنام زارع بی سروصدا اعدام شد

محمد مصطفایی

بهنام زارع فرزند صمد متولد 3/3/1368 در روستای دستجرد از منطقه استهبان شیراز به دنیا آمده، کلاس اول دبیرستان بود که سر از زندان درآورد و امروز صبح (سه شنبه پنجم شهریور ماه سال هشتاد هفت) بدون آنکه به وکیل و خانواده وی اطلاع دهند، احضار و طناب دار را به گردنش انداخته و جانش را از بدنش جدا نمودند.

غروب روز پنجشنبه یکم اردیبهشت ماه سال هشتاد و چهار، مهرداد از محل كار پدرش به منزل مي رود وي تعدادي كبوتر داشت. مشغول پراندن كبوتران خود بود که مهرداد را می بیند كه در حال بازي فوتبال بود در اين حين یک کبوتر روی دیوار زمین فوتبال نزديك منزل آنها نشست. مهرداد با سنگ به کبوتر زد ای موضوع بچگانه مهرداد 15 ساله را تحریک و عصبانی کرد بهنام رفت بیرون منزل و مهرداد با پسر خاله اش داشت با موتور می رفت ولی تا بهنام را دید برگشت بهنام گفت چرا کبوتر من را زدی گفت دلم خواست درگیری بچه گانه اي بين آنها آغاز شد مقتول دست کرد داخل جیبش که گویا به خیال بهنام چاقو بردارد بهنام تبرزینی همراه داشت زودتر از او به دست گرفت و به طرف سینه  مهرداد رفت بهنام می خواست تبرزین را به دست مهرداد بزند که او گردنش را کج کرد و خورد به گردنش و دست تقدیر مهرداد را یاری نکرد و رخت از جهان بربست.

قضات شعبه 5 دادگاه کیفری استان فارس در تاریخ 22/8/1384 با اين استدلال كه چون اقدام متهم به قتل و ايراد ضرب و صدمه با تبرزين به گردن مقتول نوعا كشنده است مستند به بند ب ماده 206 قانون مجازات اسلامي كه مقرر مي نمايد مواردي كه قاتل عمدا كاري را انجام دهد كه نوعا كشنده باشد هر چند قصد كشتن شخص را نداشته باشد قتل، عمدي است وی را با تقاضاي اولياءدم به قصاص نفس محكوم نمودند موكل به دادنامه صادره اعتراض مي نمايد كه  در تاریخ 24/2/1385 شعبه 33 دیوانعالی کشور دادنامه صادره را تایید مي كند .

آخرین باری که  بهنام را در زندان عادل آباد شیراز دیدم رنگ از صورت نحیف و مظلومانه اش پریده بود او وارد اطاق مخصوص وکلا شد و روبروی من نشست از دوران کودکی خودش و از اینکه باورش نمی شد مرتکب قتل شده، صحبت کرد دایما به جای مقتول از کلمه خدابیامرز استفاده می کرد . می گفت من در زمانی که با مهرداد درگیر شدم فقط 15 سال سن داشتم و ما با هم بیشتر اوقات بر سر مسایل خیلی کوچک و بچه گانه بحث و دعوا می کردیم و این اواخر مقتول از من عمل انجام عمل نامشروع درخواست مي كرد  برای همین از دستش خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک کبوتر باعث درگیری و قتل شد مهرداد یکی از کبوترهای من را با سنگ زد و کشتش من هم اومدم بیرون با هم درگیر شدیم و تا خواست به گمانم چاقو از جیبش در بیاورد با تبرزینی که  همراهم بود خواستم به دستش بزنم که گردنش را کج کرد و به شاه رگش خود و اصلا باورم نمی شد که او را کشته باشم

بهنام می گفت من توی محله خود خیلی ساکت بودم و کسی فکر نمی کرد که من این کار را انجام داده باشم در حال حاضر نیزخودم باورم نمی شود که مرتکب قتل شده ام دوست دارم اولیاء دم را ببینم و از آنها بخواهم که من را ببخشند.

بهنام تازه فهمیده بود که حکم اعدام برای وی صادر شده و اطلاعی از حکم نداشت . بعد از یک ساعت صحبت با بهنام زندان رو ترک کردم و دایم به فکرش بودم و هستم چون به عینه می دیدم که کسی رو می خواهند اعدام کنند که عاقل نبوده بهنام در زمان جرم در یک لحظه با تبرزین خواسته به دست مقتول بزند که به گردنش اصابت کرده و مهرداد به رحمت خدا رفته وحالا این پسر بچه که چهره آروم و معصومی هم داشت بدون آنکه به خانواده اش و به وکیلش اطلاع دهند اعدام شد.

اعدام حکم بهنام زارع در حالی صورت گرفت که برخلاف عرف اجرای احکام زندان شیراز روزهای چهارشنبه اختصاص به اجرای احکام اعدام و قصاص بوده و پیش از این رخی از نهادها و سازمانهای بین المللی صدور حکم مرگ برای بهنام را چون مخالف با کنوانسیون حقوق کودک و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی بود محکوم کرده بودند

.

دوازده سال کابوس مرگ برای قدیمی ترین نوجوان اعدامی

محمد مصطفایی

هنوز در بهت و غم مرگ رضا حجازی بودم که خبر اعدام قریب الوقوع بهمن سلیمیان را شنیدم او 12 سال پیش در 15 سالگی و در حالی که فاقد رشد عقلانی و اراده بود مرتکب قتل مادر بزرگ خود شد. قبول دارم که قتل دیگری عملی نکوهیده و ناپسند است و قبول دارم که بازماندگان مقتول داغ بزرگی بر دلهایشان نقش بسته است ولی بهمن ناخواسته و بدون اراده مرتکب عملی شد که وقتی فهمید خواست خود را نیز بکشد ولی دست تقدیر چنین اجازه ای را به او نداد.

 در تمام دنیا وضعیت کیفری اطفالی که در هنگام جرم سنشان زیر 18 سال است با ایران متفاوت می باشد.

جرمشناسان در زمانهای بسیار دور به این نتیجه رسیده اند که افراد زیر 18 سال نمی توانند اعمال و رفتار خود را آنطور که باید و شاید کنترل کنند آنها نمی دانند عواقب کارشان چه خواهد بود و عملی که انجام می دهند باعث ضربه به دیگری خواهد شد و نه می دانند که خود سالها گرفتار و اسیر تنهایی خود خواهند شد و اگر در ایران باشند هر روز کابوس مرگ ببینند.

بهمن در سال 1375 یعنی 12 سال قبل مرتکب جرم شد او 12 سال در کابوس مرگ غوطه ور است. او قدیمی ترین پسری است که در سن 15 سالگی مرتکب جرم شده و از آن زمان در بازداشت به سر می برد و تنها 2 سال از این مدت را به دلیل آنکه دادگاه وی را به پنج سال حبس محکوم نموده بود آزاد شد ولی در آزادی نیز اسیر تخیلات خود بود که نکند روزی اعدامش کنند و حال آن روز در حال فرا رسیدن است.

امروز بهمن سلیمیان، محمد فدایی، بهنود شجاعی، بهنام زارع و تمام کسانی که در زمان کودکی مرتکب جرم شده و محکوم به اعدام شده اند نیار به حمایت و کمک ما دارند از تمام شما بزرگواران این استدعا را دارم تا با نوشتن نظرات خود و اعتراض به روند رسیدگی به اطفال زیر 18 سال و اعمال مجازات مرگ، آنان را نجات دهید.

شما می توانید نظرات خود را در مورد اعدام اطفال زیر 18 سال و نیز اعتراضاتتان بر این روند ناعادلانه را با ذکر مشخصات به ایمیل من به نشانی

mostafaeilawyer@gmail.com

 و یا در پست الکترونیکی وبلاگم به نشانی

www.mostafaei.blogfa.com

 ارسال نمایید. سعی خواهم نمود با جمع آوری یادداشتهای شما موضوع را به صورت گزارش درآورده و  از طریق رسانه ها به گوش مسئولین برسانم.

نوجوانی دیگری این هفته به چوبه دار می رود

محمد مصطفایی

بهمن سلیمیان متولد 16/11/1360 نوجوان دیگری است که در سن 15 سالگی مرتکب قتل مادر بزرگ خود شده است او می گوید در شب بیست و پنجم بهمن ماه سال 1375 زمانیکه در منزل ایشان بودم ندانسته مادر بزرگ خود را به قتل رساندم و زمانی که فهمیدم چنین عملی را انجام داده ام خواستم خود را بکشم که موفق نشدم  چون از لحاظ عقلی به رشد نرسیده بودم دادگاه نخستین مرا به پنج سال حبس تعزیری و پرداخت دیه محکوم کرد ولی اولیاءدم به حکم صادره اعتراض نمود تا اینکه پس از 12 سال کابوس مرگ، قرار است حکم اعدام را آخر این هفته در محوطه زندان اصفهان اجرا نمایند.

بهمن سلیمانی می گوید قصد کشتن مادر بزرگ خود را نداشتم و واقعا نمی دانم که چطور این کار انجام شد حتی داییهایم باورشان نمی شود که چنین عملی انجام شده است من در آن زمان هیچگونه اراده ای نداشتم و از نظر عقلی نیز دچار مشکل شده بودم.

لازم به ذکر است در تاریخ 29/5/1387 نوجوانی به نام رضا حجازی در محوطه زندان مرکزی اصفهان به دار آویخته شد.

صدور حكم مرگ نسبت به  اطفالي كه در زمان ارتكاب جرم سنشان زير 18 سال   مي باشد برخلاف مفاد صريح قانون است با اين توضيح كه  مادة 49 قانون مجازات اسلامي

(ماده مورد استناد قضات دادگستري در صدور حكم قصاص و اعدام) مقرر مي دارد :« اطفال در صورت ارتكاب جرم مبري از مسئوليت كيفري هستند » تبصرة‌اين ماده طفل را به كسي اطلاق نموده كه به “حد بلوغ شرعي” نرسيده باشد در هيچ جاي قانون مجازات اسلامي و حتي ديگر قوانين موجود، سن مسئوليت كيفري اطفال مشخص نشده و قانونگذار به “حد شرعي” اكتفا نموده است البته در قانون مدني كه مربوط است به امور حقوقي – نه كيفري – قانونگذار در تبصره يك مادة 1210 مقرر نموده ؛ سن بلوغ در پسر 15 سال تمام قمري و در دختر 9 سال تمام قمري است اين ماده كه علي القاعده رسيدن صغار به سن بلوغ را دليل رشد قرار داده و خلاف آنرا محتاج به اثبات دانسته ناظر به دخالت آنان در هر نوع امور مربوط به خود، در امور مدني  مي باشد مگر در مورد امور مالي كه به حكم تبصره 2 مادة مرقوم كه اشعار مي دارد: اموال صغيري را كه بالغ شده باشد در صورتي مي توان به او داد كه رشد او ثابت شده باشد مستلزم اثبات رشد است. به عبارت ديگر صغير پس از رسيدن به سن بلوغ و اثبات رشد مي تواند نسبت به اموالي كه از طريق انتقالات عهدي يا قهري قبل از بلوغ مالك شده مستقلاً تصرف و مداخله نمايد و قبل از اثبات رشد از اين نوع مداخله ممنوع است. بنابراين علي القاعده نمي توان با توجه به اصل تفسير به نفع متهم در امور كيفري به مجموع قوانين مدني رجوع نمود مگر آنكه در اين خصوص تصريح بعمل آمده باشد.

فقها نيز در خصوص سن مسئوليت كيفري با يكديگر اختلاف نظرداشته و سن مشخصي تاكنون به عنوان سن فرد در ارتكاب جرم پيرامون رافعيت مسئوليت كيفري در نظر گرفته نشده است.

اما با مراجعه به مجموع مقررات بين المللي مي توان استنباط نمود كه سن مسئوليت كيفري اطفال در خصوص مجازاتهاي سالب حيات 18 سال مي باشد با اين توضيح كه بند الف مادة 37 كنوانسيون حقوق كودك صراحتاً مقرر نموده كه:« … مجازات اعدام، يا حبس ابد بدون امكان آزادي ، نبايد در مورد جرمهايي كه اشخاص زير 18 سال مرتكب مي شوند اعمال گردد». اين كنوانسيون در سال 1372 به دليل اهميت جايگاه و نقش كودكان تحت عنوان قانون اجازه الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون حقوق كودك به تصويب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رسيده و اين مادة كنوانسيون كه به نظر گراميتان رسيد بدون هيچ ايرادي به مجلس، جهت اعلام به قوة مجريه و نشر آن ارسال شد. بنابراين طبق مادة 9 قانون مدني كه مقرر مي دارد: «مقررات و عهودي كه بر طبق قانون اساسي بين دولت ايران و ساير دول منعقد شده باشد در حكم قانون است». نمي توان حكم به مجازات مرگ و اعدام اطفال زير 18سال را صادر نمود چرا كه به نظر مي رسد اختلاف در سن “بلوغ شرعي” با تصويب اين كنوانسيون و تأييد آن توسط شوراي محترم نگهبان رفع و در خصوص مجازاتهاي سالب حيات، سن مسئوليت كيفري طفل “زير 18 سال”مي باشد بنابراين احكام صادره توسط محاكم دادگستري بنا به استدلالات مرقوم نسبت به سلب حيات اطفال زير 18 سال از اين لحاظ مخدوش و غیر قانونی است.

وقتی گوسفندی را سر می برند به آن آب می دهند

محمد مصطفایی


سخنی  با رئیس دادگستری اصفهان پیرامون اعدام رضا حجازی

رضا حجازی نوجوان 19 ساله بود که در 15 سالگی به اتهام قتل عمد مرحوم وحید صادقیان بازداشت و روانه زندان شد از آن پس مراحل دادرسی طی و برخلاف ماده 37 کنوانسیون حقوق کودک که لازم الاتباع برای محاکم دادگستری می باشد محکوم به قصاص نفس گردید. متاسفانه قضات دیوانعالی کشور نیز این حکم غیر قانونی را تایید فرمودند و در آخر، پرونده به نظر جناب آقای شاهرودی رسید و ایشان نیز بر اساس رویه ناشایستی که در این مورد در محاکم دادگستری جاری و ساری می باشد بدون در نظر گرفتن سن محکوم علیه، موافقت خود را برای اجرای حکم اعلام داشتند.

روز 29 مرداد ماه قرار شد رضا حجازی در محوطه زندان اعدام شود بر این اساس مجری حکم می بایست مفاد آیین نامه نحوه اجرای احکام قصاص را مد نظر گرفته و با عنایت به تکلیف مندرج در ماده 7 اینجانب را به عنوان وکیل محکوم علیه، حداقل 48 ساعت قبل از اجرای حکم دعوت می نمود تا در مراسم اعدام این نوجوان شرکت کنم.

جناب آقای دکتر انصاری، ریاست محترم دادگستری اصفهان حضرتعالی در نشست خبری در همین روز بیان داشتید که اصراری بر مجازات قصاص ندارید در صورتی که برخلاف

ماده 7 این آیین نامه این نوجوان را بدون حضور وکیلش به دار آویختید. اینجانب از ساعت 4:30 دقیقه صبح بدون آنکه ابلاغی صورت پذیرد بر اساس شنیدهای شب قبل از اجرا آنهم از طریق سایتهای خبری، در محل اجرای حکم حاضر بودم و متوجه شدم که قرار است ساعت 7 صبح حکم اجرا شود وقتی با پیگیری فراوان خواستار ورود به محوطه زندان شدم اعلام داشتند که حتما اولیاءدم را صدا خواهند زد و به من نیز اطلاع می دهند ساعت 9 صبح ماموری به بیرون از زندان آمد و با صدای بلند نام اولیاء دم را به زبان آورد ولی اولیاء دمی در آنجا نبود تا ساعت 9:30 در این محل حضور داشتم تا اینکه با اصرار فراوان و اینکه تکلیف قانونی مجری حکم است که وکیل محکوم علیه را 48 ساعت قبل از اجرای حکم دعوت نماید وارد زندان شده و طی نامه ای به دادیار ناظر زندان اجرای حکم را برخلاف مقررات اعلام نمودم پس از مدتی به اینجانب اعلام نمودند که حکم رضا حجازی اجرا نخواهد شد و او را به بند برده اند به همین خاطر و با خیال راحت در ساعت 10:30 صبح محل زندان را ترک کردم تا در فرصتی مناسب ترتیبی برای توقف اجرای حکم دهم ولی متاسفانه پس از مدت کوتاهی شنیدم که حکم رضا حجازی در ساعت 11 صبح به اجرا درآمده است در حالی که طبق ماده 15 آیین نامه زمان اجرای حکم اول طلوع آفتاب می باشد.

شما در مصاحبه خود فرمودید اینجانب به حکم وظیفه اخلاقی و انسانی و تاکیدات حضرت آیت الله شاهرودی در مساله جلب رضایت و ایجاد صلح از شب گذشته همه گونه تلاشی را برای کسب رضایت خانواده اولیاءدم به عمل آوردم و حتی فرصتی برای حوصله آنان فراهم ساختیم اما در نهایت اصرار شدید اولیاء دم به قصاص جوان قاتل انجامید. اینجانب خدا را گواه می گیرم که تا ساعت 10:30 در زندان حضور داشتم ولی اولیاءدم حاضر نشدند و بارها نیز مامورین زندان نام آنها را فریاد زدند ولی خبری از اولیاءدم نبود حال اینکه چطور اولیاءدم با وجودیکه حضور نداشتند اصرار بر اجرای حکم داشتند خدا عالم است و بس. مضافا به اینکه حتی مجری حکم اجازه ندادند تا وکیل محکوم به وکالت از  کسی که جانش گرفته شد در مراسم اجرا حضور یابد.

قبول کنید که انصاف را در این مورد رعایت ننموده و در اجرای قصاص این نوجوان اصرار داشتید والا می توانستید به دلیل عدم اطلاع وکیل محکوم به اعدام، اجرای حکم را متوقف نمایید و مکلف بودید که چنین می کردید ولی بدون در نظر گرفتن ارزش جان این نوجوان و خواسته های وی، حکم صادره را به اجرا در آوردید.

نمی دانم تا چه اندازه به مقررات مربوط به نحوه اجرای احکام قصاص آشنایی دارید ولی یادآور می شو م حضور وکیل محکوم علیه بنا دلایلی است که در ذیل موادی از آن را به نظر گرامیتان می رسانم:

أ‌-        وکیل محکوم علیه تنها کسی است که طبق مقررات می تواند در اجرای حکم مرگ شرکت کند و او تا زمان اجرای حکم می تواند تمام اقدامات قانونی را در خصوص جلوگیری از تضییع حقوق موکلش به انجام رساند به عنوان مثال اگر دلیل و مدرکی از بی گناهی موکلش یافت، می تواند ارائه داده و از جانب مراجع قانونی ذیصلاح اجرای حکم را متوقف نماید.

ب‌-    کسی که قرار است جانش از بدنش گرفته شود دارای حق و حقوقی شرعی و قانونی است در کشورهای اسلامی وقتی گوسفندی را سر می برند به آن آب می دهند و بر طبق آیین نامه مورد بحث اگر محکوم به اعدامی خواسته های قانونی داشت می بایست برای او فراهم شود به عنوان مثال اگر محکوم خوردنی یا آشامیدنی تقاضا کند مامورین مکلف به تهیه آن هستند. شاید این خواسته خنده دار باشد ولی  برای محکوم به اعدام حقی است که طبق مقررات ایجاد شده است و حال اگر این خواسته اعلام شود ولی مامورین اجرا ننمایند چه کسی بهتر از وکیل مدافع وی می تواند مجری حکم را مجاب نماید تا خواسته وی را مهیا کند.

ت‌-    شاید قاتل واقعی محکوم به اعدام نبوده و این شخص تا لحظه آخر نخواسته قاتل را معرفی، یا دلایل بی گناهی خود را اعلام کند در این خصوص تبصره ماده 17 آیین نامه مقرر می دارد که چنانچه محکوم به قتل یا رجم قبل از اجرا منکر بزه انتسابی شود و مورد مشمول ماده 71 قانون مجازات اسلامی باشد به دستور مقام قضایی مجری حکم از اجرای حکم خودداری می شود و مراتب به مرجع قضایی صادر کننده رای اعلم می گردد.

ث‌-    امکان دارد محکوم به مرگ دارای وصیتنامه ای باشد و بخواهد در این روز اعلام کند تا وصیتش اجرا شود حال اگر وکیل وی نباشد و مجری حکم نیز اهمیتی به این موضوع ندهد تکلیف چیست؟

و موارد دیگری که در حوصله این یادداشت نمی گنجد. به هر تقدیر امروز دیگر نمی توان جان این نوجوان که مستحق مرگ نبود را احیاء نمود. اینجانب چند ماه پیش وقتی که نوجوان دیگری به نام جواد شجاعی در زندان اصفهان به دار آویخته شد متوجه شدم سه نفر دیگر از نوجوانان در معرض اعدام قرار دارند به زندان مراجعه و وکالت هر سه را به صورت رایگان پذیرفتم به دنبال رضایت از اولیاءدم یکی از این نوجوانان به نام ایمان هاشمی بودم که خوشبختانه اولیاءدم رضایت دادند لیکن به صورت ناگهانی مواجه با حلق آویز شدن غیر قانونی رضا حجازی به این شکل و به سرعت و بدون اطلاع به اینجانب شدم.

در نهایت لازم می دانم که تاکید کنم رضا حجازی و دیگر کسانی که در سن زیر 18 سال مرتکب جرمهایی می شوند که مجازات آن برای بزرگسالان مرگ است به دلیل آنکه قصد مجرمانه را به صورت خاص نداشته و بر اثر اتفاقی کودکانه مرتکب جرم شده اند مستحق مرگ نیستند و نیاز به حمایت داشت و می بایست ترتیبی اتخاذ گردد که آنها به جامعه بازگردند. به همین خاطر بوده است که ماده 37 کنوانسیون حقوق کودک به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و اعضای محترم شورای نگهبان آن را برخلاف شرع ندانستند این ماده صراحتا اعمال مجازات مرگ و حبس ابد را برای اطفال زیر18 سال منع نموده است ولی متاسفانه قضات برخلاف این ماده در حکم قانون، مبادرت به صدور حکم به مرگ اطفال را داده و در نهایت از سوی اجرای احکام، اجرا می گردد.

در این مورد امیدوارم هر چه سریعتر ریاست محترم قوه قضاییه و نمایندگان محترم مجلس ترتیبی اتخاذ نمایند که در کشور ما نیز همچون کشورهای دیگر دنیا مجازات مرگ، لااقل برای اطفال زیر 18سال اجرا نگردد و به این دسته از افراد فرصتی داده شود تا با بازپروری به جامعه بازگردند تا بتوانند جبران مافات کنند و گناه عمل ارتکابی خود را با خدمت به همنوعانش در همین دنیا جبران نمایند. چرا که خداوند همیشه و در همه حال بخشنده و مهربان است.

چه کسی از این همه مرگ خوشحال است؟

 آسیه امینی

آقای مصطفایی می گوید بدنم می لرزد وقتی تو زنگ می زنی. و لابد نمی داند که من از هر صدای تلفنی که می شنوم وجودم به لرزه می افتد! از اینکه صدای مرگ را پشت خط بشنوم یا صدایی که بوی مرگ بدهد خسته ام.

چه کسی از این همه مرگ خوشحال است؟ چه کسی از اعدام یک نوجوان – گیریم که اسمش بشود قصاص- خوشحال می شود؟ کجا مجازات مرگ، برای تنبیه و تنبه و پرورش و آموزش و انسان پروری! موثر بوده است؟

و چرا؟رضا حجازی اعدام شد؟ 

آنچه دیشب ننوشته بودم- برای اینکه نه فرصت این بود و نه حوصله اش و نه معلوم بود که در حال رضا موثر بیفتد-  این بود که رضا یک بچه سابقه دار بود.

رضا یک بار بدون اینکه قصد جنایت داشته باشد، باعث مرگ برادرش شده بود. بار اول با او چه کردید؟ راهنمایی اش کردید؟ روان کاوی اش کردید؟ تحت مراقبت و کنترل گرفتیدش؟ مجازات تاثییرگذار مثبت برایش تعیین کردید؟ انها که از دارالمجازاتهای ما بیرون می آیند دیگر سراغ دعوا و گرو کشی و گریبان همگیری در خیابان نمی روند؟ مشاور و مددکار ما درست عمل می کند؟ ما، خود ما، رسانه ها چه می کنیم؟ چقدر از رسیدن به این مرحله پر مرگ تلاش کرده ایم و می کنیم؟

از صدای زنگ تلفن متنفرم. و از این که مجبور باشم به برادر خوشحالش که وقتی شماره ات را می بیند با خنده و  یکریز تشکر می کندچیز دیگری بگویم. زبانت بند می آید وقتی نتوانی به او بگویی که باید با خانه تماس بگیرد! لعنت به من که باید به او می گفتم!

تصور این که این پسر را یک بار به سلولش برگرداندده و دوباره ساعت ۱۱ به پای چوبه دار برده اند……..!

پیوست : توضیحات وکیل رضا.

احضار 3 هنرمند به خاطر تلاش براي نجات بهنود شجاعی

جرمی به اسم تلطیف احساسات عمومی

نعمت احمدی -  

کارگزاران

قانون مجازات اسلامی را ورق می‌زنم، به مجموعه قوانین جزائی رجوع می‌كنم، ترمینولوژی حقوقی را با ولع نگاه می‌كنم. آخر، سه چهره محبوب سینمایی، عزت‌الله انتظامی، پرویز پرستویی و كیومرث پوراحمد به جرم افتتاح حساب – به قصد تلطیف احساسات عمومی – توسط بازپرس شعبه اول دادسرای امورجنایی به دادسرا احضارشدند. موضوع را از منظر دوربین سینمایی نگاه می‌كنم، تراژدی، احساسی یا كمیك، راستی دستی در كارسینما ندارم تا با ادبیات سینمایی صحبت كنم اما از وقتی كه تعقلی پیدا كردم، مش‌حسن با گاوش، آقای هالو با قهوه‌چی شاد و خندانش و بزرگتر كه شدم، مرد هزارچهره سیاست- خان مظفر – را در شعر روان مجموعه هزاردستان دوست داشتم. او عشق به وطن را با بازی درخشان خود در فیلم گاو در یكی شدن با گاو كه درفرهنگ اساطیری ایران نماد زایش و رویش و تداوم حیات است به من ارمغانی داشت.حالا دهان این نازنین را به گفته احمد شاملو می‌بویند كه شاید گفته باشد دوستت می‌دارم. نمی‌خواهم به بوی پیراهن یوسف سینمای ایران كه حاج‌كاظم‌وار طغیان كرد و تصور شیشه‌ای این و آن را در آژانس دربسته شیشه‌ای به تهمت سالیانی كه – فرمانده – بود و فرمانش متاع، بگویم، جرمت – تلطیف احساسات عمومی – است كه هنوز از بهت بازی عریانش در – مارمولك – خارج

نشده‌ام. دوربین قصه‌های مجید كه همه‌اش زندگی بود را نمی‌خواهم خاموش كنم كه – تلطیف احساسات عمومی – جرم است می‌خواهم وارد دنیای خشن حقوق بشوم. متأسفانه در باب تعیین سن بلوغ مدت‌ها اختلاف است ماده 1210 بلوغ را متناسب با گذر ایام دانسته است كه با اما و اگرهای فراوانی روبه‌روست، من وارد این مقوله نمی‌شوم كه اگر فردی در سن 15 سالگی مرتكب قتل شد، اعدام می‌شود، اما اگر همین فرد در سن 15 سالگی صاحب ثروتی شد نمی‌تواند حساب بانكی باز كند و این ثروت بادآورده را به جای بالش و متكا به بانك بسپارد كه فردای آن روز به اداره راهنمایی و رانندگی مراجعه كند و با همه تبحر در رانندگی گواهینامه بگیرد و به آن بانك مراجعه كند و بخشی از پول خود را برداشت كند و اتومبیلی بخرد. او قادر نیست اتومبیلی بخرد چون رشید نیست، اما اعدام می‌شود چون بالغ است، لابد برای این پارادوكس جوابی هست كه من نمی‌فهمم، اما موارد دیگری هست كه من به اعتبار قانون و با این پشتوانه كه بیش از 30 سال تجربه وكالت و 20 سالی تجربه معلمی دارم باید بفهمم، اگر نفهمیده‌ام اشكال جای دیگری است؛ وظایف دادسرا، دادگاه، اجرای احكام، اولیای دم همه و همه را قانون تعریف كرده است. فردی در سن 17 سالگی، نه در سن 40 سالگی و اوج پختگی مرتكب قتل می‌شود، بازداشت می‌گردد، دادستان رسیدگی به موضوع را از بازپرس می‌خواهد، بازپرس مسوول تحقیقات مقدماتی است به این نتیجه می‌رسد كه فردی كه مرتكب قتل شده از روی عمد مخلوقی را بی‌جان كرده است؛ به قانون رجوع می‌كند برابر یكی از بندهای ماده 206 قانون مجازات اسلامی، قتل را عمد تشخیص می‌دهد، او معتقد به مجرمیت است، به نظردادستان یا معاون او می‌رسد، موافقت می‌كنند، قرار مجرمیت صادر می‌شود و براساس این قرار، دادسرا كیفرخواست صادر می‌كند و پرونده را به دادگاه می‌فرستد. دادگاه كیفری استان با حضور 5 قاضی و نماینده دادستان كه ازكیفرخواست دفاع می‌كند تشكیل می‌شود. متهم به قتل باید وكیل انتخاب كند اگر وكیل انتخابی نداشت، دادگاه برایش وكیل تسخیری انتخاب می‌كند؛ دادگاه هم نظر دادستان كه به تبع نظر بازپرس بوده را می‌پذیرد؛ حكم اعدام صادر می‌شود، این حكم مراحلی را طی می‌كند و سرانجام اگر تایید و واجب‌الاجرا شد به جهت – استیذان – نزد رئیس قوه قضائیه فرستاده می‌شود. رئیس قوه قضائیه با درنظر گرفتن مراحل رسیدگی، اجازه اجرای حكم را صادر می‌كند؛ پرونده در نوبت اجرای احكام دادسرای جنایی قرار می‌گیرد. از زمان تصدی آیت‌الله شاهرودی بر ریاست قوه قضائیه و توجه به – صلح و سازش – دایره‌ای در اجرای احكام دادسرای جنایی تشكیل شده به نام – دایره صلح و سازش – كوشش می‌كنند در وهله اول رضایت اولیای دم را اخذ كنند. جلسات متعددی برگزار می‌شود؛ من شاهد مرارت این واحد بوده‌ام، افراد خیری هستند كه حاضرند دیه را بپردازند، كمیته امداد امام ( ره ) هم در این زمینه فعال است اصلا پنج شنبه آخرسال با این نام خوانده می‌شود و هرساله تعداد زیادی ازمحكومین اعم از محكومین به اعدام یا پرداخت دیه توسط مردم یا ستاد دیه یا واحد صلح و سازش از زندان و مرگ حتمی نجات پیدا می‌كنند، همت هنرمند پرآوازه ایران عزت‌الله انتظامی كه بازی درخشان او در فیلم گاو مورد تایید حضرت امام(ره) هم واقع شد و عمر پرباری كه در راه هنر و اعتلای آن و دوری از ابتذال صرف كرده‌اند دركنارپرویز پرستویی كه هنرمندترین هنرمند این كشور است با همراهی آقای كیومرث پوراحمد، كسی كه نماد كارگردان اجتماعی است، درست كاری را انجام داده‌اند كه – ستاد دیه – انجام می‌دهد؛ كاری را انجام داده‌اند كه – واحد صلح و سازش – اجرای احكام انجام می‌دهد و همان كاری را می‌كنند كه آیت‌الله شاهرودی با اعطای مهلت و جلوگیری از اجرای حكم اعدام به جهت اخذ رضایت انجام می‌دهند، اظهارنظر درپرونده‌هایی كه حكم قطعی صادرشده با بازپرس نیست این هم با این ادبیات – این افراد با ایجاد ( لابد افتتاح ) یك شماره حساب جمعی قصد در تلطیف احساسات عمومی را داشته تا مردم تحت تاثیر قرار گرفته و برای یك مجرم و قاتل جانی ملاحظه خرج دهند در صورتی كه این فرد قاتل بوده و حكمش برابرقانون قصاص است، لابد افراد دیگری كه اعدام می‌شوند قاتل نبوده و حكم‌شان هم نمی‌توانسته قصاص باشد؟ اما اعدام می‌شوند یا اینكه افرادی كه موفق می‌شوند رضایت بگیرند – قاتل جانی – نبوده، بلكه به گفته سید فیلم گوزنها – قتل جزوی – انجام داده‌اند. نمی‌دانم بازپرس شعبه اول دادسرای جنایی تهران با شكایت چه كسی سه بزرگمرد عرصه هنر را به اتهام – تلطیف احساسات عمومی – احضاركرده است؟ اگر راسا دست به این اقدام زده باشد باید گفت هر دم از این باغ بری می‌رسد و اگر شاكی خصوصی دارد، چه كسی این مطلب را مجرمانه و در صلاحیت دادسرای جنایی دانسته است و رسیدگی به آن را از بازپرس شعبه اول خواسته است؛ و درنهایت، به باور من اگر پرونده رسیدگی مقدماتی اتهام قتل عمد بهنود را همین بازپرس برعهده داشته و قرار مجرمیت صادركرده باشد با این عمل خود ثابت كرد كه در رسیدگی جانب بی‌طرفی را رعایت نكرده و همین حركت از مواردی است كه باید ریاست قوه قضائیه آن را از موارد بررسی مجدد در پرونده بداند، هرچند تخلف در احضار افرادی كه كوشش می‌كنند به ضرب‌المثلی برگرفته از تعالیم دینی ما – در عفو لذتی است كه در انتقام نیست – جامه عمل بپوشند غیرقابل اغماض است.

   

http://mostafaei.blogfa.com/post-48.aspx

:

تاملي بر احضار سه هنرمند به دادسرای جنایی

 :

محمد مصطفایی 

اعتماد ملی