شاکيان دل آرا دارابي نقاش متهم به قتل ديروز طي نامه يي سرگشاده که براي روزنامه ارسال شد از رسانه ها و خانواده دل آرا گلايه کردند. در اين نامه كه به امضاي سه فرزند مقتول رسيده، آمده است: ما بازماندگان مرحوم مهين دارابيحقيقي (مادر مهربانمان) پنج سال و سه ماه و بيست و يك روز است كه شكوه و شكايت و اندوه خود را از قتل فجيع مادر بيگناهمان با ضربات متعدد چاقو و نمكهايي كه جامعه روزنامهنگاري و برخي فعالان حقوق بشري بر زخممان پاشيدهاند، فرو خوردهايم اما اينبار براي دفاع از خون به ناحق ريخته مادر و حيثيت خودمان ناچار از اين نامه سرگشادهايم.
عزيزاني كه دوستار حق و حقيقت و عدل و انصاف هستيد نيازي نميبينيم جزييات دردناك و تكاندهنده قتل مادرمان به دست دختر نوجواني به نام دلآرا را كه بايد وجودي سرشار از لطافت و رحم و مهرباني داشته باشد (كه متاسفانه بعد از اين مدت حبس هم چنين خصلتهايي در او ديده نميشود) با همدستي پسري ديگر با انگيزه سرقت پول و جواهرات اين مادر مهربان بازگو كرده و داغ خود را تازه كنيم و اشكهايتان را براي دل سوختهمان تماشاگر باشيم، آن هم مادري كه به خاطر خويشاوندي و علاقه به دلآرا در خانه خود را همواره به روي او ميگشود. اميدواريم و آرزو داريم هيچ خانوادهيي در تمام دنيا هيچ وقت درهاي خود را به روي اينگونه دلآراها نگشايند چون فقط ما ديديم و لمس كرديم و شستيم زخمهاي مادرمان را كه همه بهتر ميدانيد يك ضربه چاقوي سطحي چه دردي دارد، واي به حال 23 ضربه عميق.
در ادامه نامه آمده است. ما بدون اينكه خود قضاوت كنيم عامل اصلي جنايت دخترك بود يا پسرك (آرزو ميكرديم پسرك باشد چون اين بيرحمي شايد از يك بيگانه قابل تحملتر و شرمآورتر باشد) اين را به محكمه سپرديم تا با تحقيقات كارشناسان جنايي و قضايي خبره با صرف وقت و حوصله فراوان در چندين مرحله دادگاه بدوي و تجديدنظر و پس از تاييد حكم از ديوان عالي قضايي كشور هر دو نفر را محكوم كردند يكي به حبس و ديگري را به عنوان مباشر و مقصر اصلي به قصاص. ما هنوز هم قضاوتي احساسي درباره اينكه عامل اصلي جرم كدام بودند، نداريم. ما با دانستههاي پرونده و به چشم ديدن بازسازي صحنه مجاب شديم قاتل كسي جز دلآرا نيست ولي دردناكتر از مرگ مادرمان رفتاري است كه شما رسانهها و بعضي از فعالان حقوق بشر و خانواده دلآرا و به خصوص تاكيد ميكنم به خصوص وكيل دلآرا (عبدالصمد خرمشاهي) پيش گرفتهايد.
خانواده ما كه از قشر تحصيلكرده و خود از علاقهمندان مطبوعات و فعاليتهاي حقوق بشري بوده و براي برخي از فعالان حقوق بشري كه واقعاً عادلانه رفتار ميكنند و ضمن تلاش براي جلوگيري از اعدام يا قصاص افراد خونهاي به ناحق ريخته و بازماندگانشان را ضايع نميكنند احترام زيادي قائل هستيم اما در هوچيگريهاي رسانهيي چنان وانمود ميشود كه از يك مجرم فرشته ميسازند و گويي ما درصدد اعدام يك هنرمند لطيفالطبع و بيگناه هستيم با علم به اينكه همه دنيا ميدانند هيتلر هم نقاش هنرمندي بود و از خونخواري او بياطلاع نيستند، يعني ما دو بار قرباني ميشويم. يك بار جان مادرمان را ازدسترفته ميبينيم و يك بار حيثيت خودمان را اما بدانيد اين روش شما هيچ دلبستگي به حقوق بشر ايجاد نخواهد كرد. ما هم مانند شما و بلكه بيشتر از شما دلبسته حقوق انسانها هستيم. ما به قانون كشور خودمان احترام ميگذاريم. قانون به گونهيي است كه قاتل يا بايد اعدام يا با رضايت اولياي دم پس از حبس كوتاهي آزاد شود و بار ديگر زنگ كدام خانه نگونبخت را به صدا درآورد. (شايد اين بار شما باشيد) اگر قوانين ما با عنايت به مذهب پوياي تشيع و اجتهاد جديد مراجع محترم ديني و شرع مقدس اسلام اجازه ميداد در صورت درخواست اولياي دم قاتل مجازات ديگري را تحمل كند بدون شك ما به اين راغبتر بوديم چون همگان ميدانيم قتل مادرمان از يك محاكمه صحرايي هم زجرآورتر بود. مرگي بود كه حكم آن را دو نفر نادان به خاطر هوا و هوس صادر كردند، نه حكمي كه دهها قاضي تحصيلكرده با تحقيق و تفحص بعد از ورود تقريبي شش سال تعيين و تصويب كردند و به جستوجوي هر راهي براي بيگناهي قاتل دلآرا به بنبست رسيدند و طبق قوانين راي صادر كردند اما اينكه راههاي ديگري از جمله عفو و رضايت اولياي دم و قانون و شرع مقدس وجود داشته و دارد اما متاسفانه شيوه رفتار وكيل و خانواده دلآرا كه سهم زيادي در رفتار دلآرا داشته و دارد و شما رسانهها و بعضي از مدعيان حقوق بشر در نصح حقوق مقتول و بازماندگان شرايطي را ايجاد كرد كه ما هيچ مخالفتي با اجراي حكم نداشته باشيم. با حادثه قتل فجيع مادرمان دو گونه برخورد ميتواند وجود داشته باشد، اول اينكه وكيل و خانواده قاتل، اكنون كه قضات محترم با صبر و درايت كامل و تحقيقات كافي كه هيچ جاي شبههيي باقي نگذاشتند حكم را صادر كرده و راه ديگري جز اجراي قصاص وجود ندارد مجرميت (دلآرا) فرزند خود را بپذيرند و از طريق يك عذرخواهي بيمقدار در برابر خون يك انسان و يك آموزگار فرهيخته اولياي دم را به عفو ترغيب كنند. دوم اينكه از جرم در مدت اين چند سال دفاع ميكردند و به دنبال يك حرف محكمهپسند بودند. متاسفانه در چند سال اخير پدر دلآرا و وكيل او با مقاصد خودخواهانه كه بر مطلعان پوشيده نيست به نحوي عمل كردهاند كه او فرشته بيگناهي است و مادر ما به دست عوامل غيبي به قتل رسيده و دستگاه قضايي آنقدر بيكار است كه با كينهتوزي به اين دختر و خانواده او مينگرد و ما بايد سپاسگزار آنان باشيم، بلكه ما بايد از آنان اعاده حيثيت كنيم.
عزيزاني كه دوستار حق و حقيقت و عدل و انصاف هستيد يك بار مصاحبههاي خانواده دلآرا و وكيل متهم را در چند سال اخير از ديدگاه مقتول و خانواده داغديدهاش مرور كنيد و بنگريد چقدر آزاردهنده و متكبرانه است كه ناشي از پشتيباني نابجاي شما و مخصوصاً رسانههاي برونمرزي است كه از هر چيزي براي ساز مخالفت زدن پيراهن عثمان درست ميكنند و توجه ندارند در اين ميان چه حقوقي ضايع ميشود. البته در اين مدت چهرههاي شناختهشده هنري و حقوق بشري منصف و شناختهشدهيي رنج اين راه دراز را به خود هموار كردند و براي وساطت به رشت آمدند و همدردمان شدند و با ما اشكهاي غم و فراق ريختند و ما به خاطر احترامي كه براي آنان و عقايدشان و خصوصاً كارهاي حقوق بشري و انسانيشان قائل بوديم بر خود فرض ميدانستيم كه درخواستشان را رد نكنيم اما برخوردهاي ناپسند خانواده به خصوص وكيل دلآرا آنان را نيز رنجاند و شيوه حمايت شما اصحاب رسانه و بعضي از نهادها فعالان و به اصطلاح زنان و حقوق بشر آنان را در ادامه و ايستادگي بر اشتباه خود هرچه بيشتر تشويق كرد، به طوري كه تقاضاي ملاقات كرديم و سه بار اين كار را انجام داديم ولي متاسفانه دلآرا همواره روش پدر و وكيل را پيشه گرفت و فريب حرفهاي عوامفريبانه شماها را خورد و نصايح و دلسوزي ما را با پرخاشگري پاسخگو شد. كار را به اينجا رسانيد كه راهي جز اجراي حكم دادگاه باقي نماند و عامل اصلي آن در درجه نخست وكيل و پدر دلآرا و در درجه دوم رفتار غيرعادلانه شما و تضييع خون مادرمان و حقوق و حيثيت بازماندگانش و در درجه سوم تاديب نشدن و گستاخي و خلافهاي بيشتر دلآرا در زندان است كه نهتنها مادر ما بلكه دلآرا هم تا حدي قرباني اين رفتارهاي ناپسند شما خواهد بود زيرا آنان (خانواده دلآرا و وكيل) استفاده از فشار تبليغاتي عليه نظام، جنجال و مصاحبه با رسانههاي بيگانه و سياسيسازي ماجرا را بر احقاق حق ما از طريق يك دلجويي لفظي ترجيح دادهاند و اگر به روش معقول برخي از اين هنرمندان و چهرههاي حقوق بشري تمكين ميشد كار به اينجا نميرسيد كه پس از حدود شش سال و آن هم با وساطت خانواده ما و خيرخواهان اجتماعي، نشست با خانواده قاتل در لحظاتي حساس با انتشار نامهيي مسووليت جرم دختر خود را بپذيرند و اعلام پوزش و طلب عفو نمايند. ما هم معتقد به رحمت و عفو حقوق بشر كه بارها در دادگاهها به ما گوشزد شده، هستيم اما نه به بهاي تشويق كردن مجرم. اين نامه هشدار از اين جهت است كه بدانيد شايد تاكنون بدون اينكه خود خواسته باشيد افراد بسياري را به خاطر همين روشهاي نادرست خود، با پشتيبانيهاي ناسنجيده و گزارشهاي ناصحيحي كه احساسات خانواده اولياي دم را جريحهدار ميكند به بالاي دار كشيدهايد.