ENGLISH TRANSLATION NEEDED. Please send to info@stopchildexecutions.com
بهنود شجاعي
وقتي خيلي کوچک بودم مادر جوانم را بر اثر بيماري از دست دادم، روزي را که مادرم فوت شد هيچ وقت فراموش نمي کنم، هنوز زنگ آخرين نفس اش در گوشم مي پيچد. از همان روز هميشه با خودم فکر مي کردم چرا خداوند مرا اين قدر تنها گذاشته است. با حسرت آغوش گرم مادر بزرگ شدم. شما مي توانيد گفته هايم را درک کنيد، چون فرزندتان اميد را بارها به آغوش کشيديد و اميد هيچ گاه مثل من گرمي محبت مادر را فقط در خواب جست وجو نکرد.
روزهاي سخت من گذشت تا اينکه به سن 17 سالگي رسيدم. اي کاش مي توانستم 17 را از اعداد سنم پاک کنم. در روزهايي که داشتم درس مي خواندم تا براي کنکور آماده شوم و آرزوي مادرم را برآورده کنم آن حادثه نحس اتفاق افتاد. هرگز باور نمي کردم دستم به خون کسي آلوده شود، هرگز تصور نمي کردم من باعث مرگ اميد شوم. شما خوب مي دانيد عامل اصلي درگيري نه من بودم و نه اميد و آنچه اتفاق افتاد فقط يک حادثه بود. من يک قاتل حرفه يي نيستم که با نقشه قبلي و ترفندهاي مختلف کسي را بکشم، مرگ اميد به دست من فقط يک اتفاق بود. در بخش ديگري از اين نامه آمده است؛ شب هاي زيادي را در زندان گذراندم و همين که چشمانم بسته شد، مادرم را در خواب ديدم که کنار اميد ايستاده و گريه مي کند. مي دانم که شما در غم از دست دادن فرزندتان بسيار گريسته ايد و گذر زمان هم نمي تواند زخمي را که متاسفانه من عامل به وجود آمدنش بودم در روح شما بهبود دهد، اما از شما خواهش مي کنم از قصاص من گذشت کنيد. اين خواسته را نه به عنوان کسي که عامل مرگ فرزندتان بوده است بلکه به عنوان پسري که هم سن اميد، فرزند از دست رفته تان است از شما مي خواهم. اجازه بده من شما را مادر خطاب کنم. بگذار بعد از اين سال ها باز کلمه مادر بر زبانم جاري شود و بگذار بر دستان سرد و غم زده ات که اشک هاي فراق فرزند را پاک کرده بوسه بزنم و ملتمسانه از تو بخواهم يک بار ديگر مهر مادري را بر وجودم بنشاني.