بھ نام خدا
خدمت سرکار خانم نازنین افشین جم
با سلام واحترام امروز ھفدھمین روز از آزادی ام می گذرد وھیچوقت لطف ومحبت شما وھمھ آنھائی کھ در این راه کمکم کردن را نمی توانم فراموش کنم .بمدت 3 سال وسھ ماه از بھترین روزھای زندگیم را در بد ترین شرایط ممکن 86 میباشد کھ این گذرانیدم . واگر دست گیری شما نبود نمی دانم کھ چھ عاقبتی در انتظارم بود .امروز پنجشنبھ /12 16 نامھ را برایتان می نویسم ودو روز است کھ از مسافرت یک ھفتھ ایی بھ مشھد مقدس برگشتھ ام . آنروز کھ شما برای تماس با من زحمت کشیده بودید .من در یک فروشگاه بودم وداشتم خرید می کردم .واز آنجائیکھ تا بھ آن لحظھ صدای گرمشما را نشنیده بودم .شوکھ شدم وخیلی خیلی خوشحال شدم ودر پوست خودم نمی گنجیدم وآنروز نیز برایم یک روز فراموش نشدنی است .وبرای شما وموفقیت ھای آینده شما در آنجا دعا کردم . سرکار خانم بھ ھمراه این نامھ یک قطعھ عکس کھ 3 روز بعد از آزادیم گرفتھ ام را را برایتان ارسال می کنم . من در زمان تحصیل شاگرد درس خوانی بودم وعلی رغم افتھای سال آخر تحصیلم علاقھ زیادی بھ تحصیل داشتھ ودارم ودبیرستانی کھ در سال وقوع حادثھ درس می خواندم بھترین دبیرستان شھر ومحل تحصیل درس خوانھا می باشد .پدرمبازنشستھ اداره پست ساوه میباشد .وبمدت 15 سال از اواخر خدمتش رئیس اداره بوده وتحصیل کرده میباشد ویکی از خواھرانم دانشجوی فوق لیسانس روانشناسی ویک برادرم ھم مھندس کامپیوتر وکارمند دانشگاه می باشد و بقیھ خواھران وبرادرانم دیپلمھ میباشند وتحصیل اولین آرزویم بعد از آزادی میباشد .ومی خواھم جبران این سالھا را بنمایم ..
دوستدار ھمیشگی شما
دوستدار ھمیشگی شما
محمد لطیف